Dictiornary-Farsi | سختی دائمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
permanent hardness	سختی دائمی


Other Matches

standing order	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
retainers	حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer	حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
tempers	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
permanent	دائمی
sequential	دائمی
first string	دائمی
standing	دائمی
constant	دائمی
continous	دائمی
constants	دائمی
perennials	دائمی
perennial	دائمی
ceaseless	دائمی
consistent flow	جریان دائمی
costant load	بار دائمی
creep limit	حد انبساط دائمی
continous running	گردش دائمی
continous rolling	نورد دائمی
continous operation	کار دائمی
continous earth	زمین دائمی
permanent insane	مجنون دائمی
continous cycle	گردش دائمی
everlasting	همیشگی دائمی
constant power	توان دائمی
permanent way	مسیر دائمی
sustained speed	سرعت دائمی
permanent tooth	دندان دائمی
permanent income	درامد دائمی
permanent structures	ساختمانهای دائمی
permanent load	بار دائمی
permanent magnet	اهنربای دائمی
permanent saving	پس انداز دائمی
permanent storage	انباره دائمی
permanent storage	انبارش دائمی
permanent storage	حافظه دائمی
permanent fault	عیب دائمی
permanent error	خطای دائمی
permanent consumption	مصرف دائمی
permanent store	انباره دائمی
steady state	حالت دائمی
steady flow	جریان دائمی
standing committee	کمیته دائمی
standing army	ارتش دائمی
regular salary	حقوق دائمی
regular army	ارتش دائمی
persistent inflation	تورم دائمی
permanent	سیر دائمی
eternal	بی پایان دائمی
premanent way	خط ثابت خط دائمی
permanent color	رنگ دائمی
permanent	دائمی ماندنی
continual	دائمی همیشگی
perpetual motion machine	ماشین خودکار دائمی
continous mixer	مخلوط کننده دائمی
permanent residence permit	جواز اقامت دائمی
continous traction	نیروی کشش دائمی
continous strand furnace	کوره رشتهای دائمی
indefinite leave to remain [British E]	جواز اقامت دائمی
continous heating furnace	کوره حرارتی دائمی
keelboat	قایق با تیر دائمی کف
continous milling machine	دستگاه فرز دائمی
continuous rain	بارش باران دائمی
fatigue bending test	ازمایش خمش دائمی
fatigue bending machine	دستگاه خمش دائمی
permanent magnet steel	فولاد اهنربای دائمی
continous conveyor	بالابر دائمی و ثابت
cruising speed	سرعت دائمی اتومبیل
sustained short circuit	اتصال کوتاه دائمی
fereter	[معابد دائمی در کلیساها]
continous anealing furnace	کوره ملتهب دائمی
continous casting method	روش ریخته گری دائمی
alternating stress	تنش نوسان دار دائمی
continous casting plant	تاسیسات ریخته گری دائمی
continous rod mill	دستگاه نورد سیم دائمی
perpetuating	دائمی کردن جاودانی ساختن
engramme	تحولات دائمی هسته سلول
engram	تحولات دائمی هسته سلول
perpetuate	دائمی کردن جاودانی ساختن
perennially	بطور ماندگاریا دائمی همیشه
perpetuated	دائمی کردن جاودانی ساختن
continous tinning line	تاسیسات قلع کاری دائمی
perpetual stock record	سابقه دائمی موجودی انبار
perpetuates	دائمی کردن جاودانی ساختن
mandate	قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
permafrost	لایه منجمد دائمی اعماق زمین
permanent income hypothesis	فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent emplacement	موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
mandate	حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
hallucinosis	حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
alnico	الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
engramme	اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
cross to bear/carry <idiom>	رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
engram	اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
rigors	سختی
privations	سختی
austerity	سختی
privation	سختی
violence	سختی
severity	سختی
intensity	سختی
hardiness	سختی
hardily	به سختی
hardness of water	سختی اب
grievousness	سختی
soreness	سختی
impenetrableness	سختی
roughing	سختی
induration	سختی
rigorousness	سختی
intenseness	سختی
inclemency	سختی
intension	سختی
intolerableness	سختی
intractability	سختی
implacability	سختی
rigorism	سختی
rigor	سختی
long suffering	سختی کش
odburacy	سختی
oppressiveness	سختی
inexpiableness	سختی
rigours	سختی
rigour	سختی
steeliness	سختی
hardship	سختی
tenacity	سختی
inflexibility	سختی
difficulty	سختی
difficulties	سختی
stiffness	سختی
toughness	سختی
duress	سختی
adamancy	سر سختی
hardships	سختی
heavily	به سختی
seriously	به سختی
hardness	سختی
adamancy	سختی
aggravation	سختی
hard lines	سختی
strictness	سختی
rigidity	سختی
terribleness	سختی
buckram	سختی
flintiness	سختی
inexorability	سختی
sternness	سختی
astingency	سختی
arduousness	سختی
flag station	جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
theft	بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts	بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
softener	کاهنده سختی اب
life of privation	زندگی در سختی
strain hardness	سختی درجه
hardly any	به سختی هیچ [هر]
rebound hardness	سختی جهشی
strain hardness	سختی کشی
water hardness	درجه سختی آب
to suffer hardship	سختی کشیدن
I hardly ate	من تو را سختی خوردم
refractorily	باسر سختی
sclerometer	سختی سنج
thermosetting	سختی پذیر
tenacity coefficient	ضریب سختی
temporary hardness	سختی موقت
hardenability	قابلیت سختی
irreconcilability	سختی در عقیده
stubbornly	از روی سر سختی
solidity	استواری سختی
imperviousness	سختی بی اعتنائی
stubbornness	سر سختی لجاجت
asperity	سختی ترشی
depth of case	عمق سختی
acataposis	سختی بلع
addle	سختی گرفتاری
impact hardness	سختی برخورد
eburnation	عاجی سختی
durometer	سختی سنج
hardness test	ازمایش سختی
graveness	عبوسی سختی
irreconcilableness	سختی در عقیده
softens	سختی را گرفتن
permanent hardness of water	سختی دایم اب
depth of hardening zone	عمق سختی
granite	سختی استحکام
painfulness	زحمت سختی
narrow circumstances	تنگی سختی
gameness	جان سختی
softened	سختی را گرفتن
duration	سختی بقاء
soften	سختی را گرفتن
resistance	سختی مخالفت
eke out <idiom>	به سختی بدست آوردن
thermoset	پلاستیک سختی ناپذیر
It was raining hard.	باران سختی می با رید