English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
Other Matches
investiture with an office اعطای منصب
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
errantry سلحشوری
chivalry سلحشوری
knight errantry مقام سلحشوری
knighthoods مقام سلحشوری
knighthoods سمت سلحشوری
knight errantry سلحشوری سیار
knighthood سمت سلحشوری
knighthood مقام سلحشوری
knighting بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
knighted بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
knights بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
knight بمقام سلحشوری ودلاوری ترفیع دادن
knight شوالیه
cavalier شوالیه
knighted شوالیه
knighting شوالیه
knights شوالیه
equestrienne شوالیه زن
investiture اعطای نشان
enfranchisement اعطای حقوق
investiture of a robe اعطای خلعت
investitures اعطای نشان
land grant اعطای اراضی
naturalization اعطای تابعیت
knight bachelor پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
knight قهرمان شوالیه
armiger ملازم شوالیه ها
swain خادم شوالیه
baccslavreate درجه شوالیه
knighting قهرمان شوالیه
knightly شوالیه وار
knights قهرمان شوالیه
Esq آقا-شوالیه
knighthoods شوالیه گری
knightage هیئت شوالیه ها
knighted قهرمان شوالیه
knight errant شوالیه سیار
knighthood شوالیه گری
certificate for decoration مدرک اعطای نشان
position منصب
offices منصب
office منصب
positioned منصب
loan on deposit اعطای وام به وثیقه سپرده
immortalization اعطای نام یا شهرت جاودانی
knight like شایان شوالیه گری یاسلحشوری
man of place صاحب منصب
officiary صاحب منصب
officers صاحب منصب
judgeship منصب قضا
official صاحب منصب
appointments منصب گماشت
appointment منصب گماشت
officer صاحب منصب
constructive credit اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
men of place صاحبان مقام یا منصب
placeman صاحب منصب اداری
office-holders صاحب منصب دولت
prosecuting attorney صاحب منصب پارکه
office-holder صاحب منصب دولت
abbotship منصب رئیس دیر
to i. anyone with an office به کسی منصب دادن
baronetage مقام و منصب بارونی
habiliments جامهای که مخصوص منصب یاموقعی باشد
subinfeudate اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
dub باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
dubbed باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
dubs باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
vicarages محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarage محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
systems مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
to take orders منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
esquire عنوان روی نامه وامثال ان برای مردهاعنوانی که یکدرجه پایین تراز>شوالیه < بوده
to win one's spurs بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
rituals مراسم
ceremony مراسم
ceremonies مراسم
pageant مراسم مجلل
pageants مراسم مجلل
ceremonies مراسم نظامی
exequies مراسم تدفین
morning parade مراسم صبحگاه
funerals مراسم دفن
funeral مراسم دفن
burial service مراسم دفن
chalice جام [در مراسم]
goblet جام [در مراسم]
ceremony مراسم نظامی
safety اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
funeral مراسم تشییع جنازه
massing مراسم عشاء ربانی
sacramental وابسته به مراسم مذهبی
calebrate بجا اوردن مراسم
Commemoration services were held . مراسم یاد بودانجام شد
funerals مراسم تشییع جنازه
mass مراسم عشاء ربانی
general muster مراسم اجتماعی عمومی
masses مراسم عشاء ربانی
karma سرنوشت مراسم دینی
goblet گیلاس شراب [در مراسم]
rite مراسم تشریفات مذهبی
chalice گیلاس شراب [در مراسم]
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
betroth مراسم نامزدی بعمل اوردن
To perform the marriage ceremony. مراسم عقد راجاری کردن
funerary وابسته به مراسم تشییع جنازه
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
christening مراسم تعمید ونامگذاری بچه
events to mark the Day of German Unity مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
guard mount مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
last rites مراسم دفن و کفن و دعای ختم
check-in نام نویسی کردن مراسم ورود
check-ins نام نویسی کردن مراسم ورود
check in نام نویسی کردن مراسم ورود
naturalizes اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
taperer حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
Langhing is improper at a funeral. خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
communicant اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
sacramentalism اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
communicants اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
burial زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
burials زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
last rites مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
blessed sacrament مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
bar mitzvah پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvahs پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
sternness سختی
long suffering سختی کش
rigours سختی
intensity سختی
austerity سختی
severity سختی
intractability سختی
intolerableness سختی
intension سختی
intenseness سختی
rigour سختی
odburacy سختی
steeliness سختی
soreness سختی
privations سختی
privation سختی
strictness سختی
roughing سختی
rigorousness سختی
rigorism سختی
rigor سختی
violence سختی
oppressiveness سختی
rigors سختی
inexpiableness سختی
buckram سختی
toughness سختی
tenacity سختی
stiffness سختی
duress سختی
adamancy سر سختی
adamancy سختی
aggravation سختی
arduousness سختی
astingency سختی
hardships سختی
flintiness سختی
difficulties سختی
difficulty سختی
inflexibility سختی
hardship سختی
rigidity سختی
heavily به سختی
seriously به سختی
hardness سختی
inexorability سختی
grievousness سختی
hardness of water سختی اب
hardily به سختی
impenetrableness سختی
terribleness سختی
implacability سختی
hardiness سختی
hard lines سختی
induration سختی
inclemency سختی
temporary hardness سختی موقت
granite سختی استحکام
duration سختی بقاء
hardness test ازمایش سختی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com