Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
Other Matches
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening
سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
space
زمان کوتاه
spaces
زمان کوتاه
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
short time test
ازمایش در مدت زمان کوتاه
rapid
وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
rambled
سر گردانی
regimental
گردانی
rambles
سر گردانی
ramble
سر گردانی
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
rectification
راست گردانی
exception handling
استثنا گردانی
revolvable
دور گردانی
thinning
رقیق گردانی
hardening
سخت گردانی
repeal
باز گردانی
repeals
باز گردانی
transliteration
نویسه گردانی
rim drive
لبه گردانی
data handling
داده گردانی
magnetization
مغناطیس گردانی
file handling
پرونده گردانی
runaround
دور سر گردانی
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
double hardening
سخت گردانی مضاعف
curing vessel
فرف سخت گردانی
direct quenching
سخت گردانی مستقیم
curing oven
کوره سخت گردانی
ausformig
سخت گردانی اوستینیتی
softening furnace
کوره نرم گردانی
induced magnetization
مغناطیس گردانی القائی
aging
سخت گردانی زمانی
magnetization characteristic
منحنی مغناطیس گردانی
magnetizing current
جریان مغناطیس گردانی
nitrogen hardening
سخت گردانی ازتی
age hardening
سخت گردانی زمانی
induction harening
سخت گردانی القائی
cure rate
سرعت سخت گردانی
magnetizing field
میدان مغناطیس گردانی
softening point
نقطه نرم گردانی
partial jurisdiction
حق خود گردانی محدود
selective hardening
سخت گردانی انتخابی
case hardening
سخت گردانی سطحی
hardening distortion
شکستگی سخت گردانی
broken hardening
سخت گردانی شکسته
radiation hardening
سخت گردانی تابشی
hard surfacing
سخت گردانی سطحی
hardening room
اطاق سخت گردانی
case harden
سخت گردانی سطحی
strain hadening
سخت گردانی کرنشی
hot tempering
سخت گردانی درجهای
precipitation hardening
سخت گردانی رسوبی
temper hardening
سخت گردانی بازپخت
hardening furnace
کوره سخت گردانی
work hardening
سخت گردانی سرد
quenching and tempering
ترساندن و سخت گردانی
cementation
سیمانکاری سخت گردانی
austemper
سخت گردانی حرارتی
austemper
سخت گردانی باینیت
toughen by sparks
سخت گردانی با جرقه
strain hadening
سخت گردانی سرد
magnetic biasing
مغناطیس گردانی مقدماتی
electrolytic deposition
متالیزه گردانی گالوانیکی
hardening constituent
جزء سخت گردانی
hardening crake
ترک سخت گردانی
quench age hardening
سخت گردانی و ترساندن
hard facing alloy
الیاژ سخت گردانی سطحی
simplifcation
ساده گردانی مختصر سازی
mold drying oven
کوره خشک گردانی قالبی
quenched and tempered condition
حالت ترساندن و سخت گردانی
reinstatement of revolving credit
اعتبار گردانی را تجدید کردن
hardening strain
تغییر طول سخت گردانی
simplifications
ساده گردانی مختصر سازی
simplification
ساده گردانی مختصر سازی
salt bath hardening
سخت گردانی حمام نمک
self hardening steel
فولاد خود سخت گردانی
oil hardening steel
فولاد سخت گردانی روغنی
depth of hardening zone
عمق ناحیه سخت گردانی
strain age hardening
سخت گردانی کرنشی زمانی
battalion landing team
تیم پیاده شونده گردانی
carburizer
ماده ویژه سخت گردانی
gas case hardening
سخت گردانی پوسته گازی
cold upsetting die
حدیده چاق گردانی سرد
age hardening susceptibility
تقبل سخت گردانی زمانی
high frequency induction hardening
سخت گردانی القایی فرکانس بالا
gas fired hardening tempering furnace
کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
salt bath case hardening
سخت گردانی سطحی حمام نمک
air hardening
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
quenching and tempering furnace
کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
flame hardening
سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
fix
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
fixes
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
زمان جستجو زمان طلب
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dispersion hardening
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
instantaneous access
زمان دستیابی کوتاه به رسانه با دستیابی تصادفی
cyaniding
سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
strain hardenability
سخت گردانی سخت
stroking
زمان
times
زمان
strokes
زمان
stroke
زمان
date
زمان
dates
زمان
stroked
زمان
cycle time
زمان
zeitgeist
زمان
cotemporaneous
هم زمان
away
از ان زمان
tempos
زمان
simultaneously
در یک زمان
tempo
زمان
contemporaneous
هم زمان
thence
از ان زمان
clock
زمان
whene'er
هر زمان
periods
زمان
yet
تا ان زمان
terming
زمان
termed
زمان
term
زمان
period
زمان
clocks
زمان ها
timepiece
زمان
time-piece
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
coinstantaneous
هم زمان
time
زمان
synchrone
هم زمان
synchronous
هم زمان
timed
زمان
time-consuming
زمان بر
time of blowing
زمان دم
time consuming
زمان بر
thitherto
تا ان زمان
run time
زمان اجرا
scheduler
زمان بند
present tense
زمان حال
word time
زمان کلمه
wait time
زمان انتظار
searching time
زمان جستجو
response time
زمان واگنش
past tense
زمان گذشته
clocks
زمان سنج
retention time
زمان بازداری
rise time
زمان خیز
seek time
زمان پیگرد
waiting time
زمان انتظار
running time
زمان رانش
lapse
گذشت زمان
whoopee
زمان خوشی
zeitgeist
روح زمان
executing
زمان اجرا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com