English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
direct quenching سخت گردانی مستقیم
Other Matches
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
ramble سر گردانی
regimental گردانی
rambled سر گردانی
rambles سر گردانی
runaround دور سر گردانی
file handling پرونده گردانی
data handling داده گردانی
transliteration نویسه گردانی
rectification راست گردانی
revolvable دور گردانی
rim drive لبه گردانی
exception handling استثنا گردانی
thinning رقیق گردانی
hardening سخت گردانی
magnetization مغناطیس گردانی
repeals باز گردانی
repeal باز گردانی
hardening room اطاق سخت گردانی
strain hadening سخت گردانی سرد
hardening constituent جزء سخت گردانی
softening point نقطه نرم گردانی
softening furnace کوره نرم گردانی
selective hardening سخت گردانی انتخابی
hardening crake ترک سخت گردانی
hardening distortion شکستگی سخت گردانی
precipitation hardening سخت گردانی رسوبی
hot tempering سخت گردانی درجهای
induced magnetization مغناطیس گردانی القائی
magnetizing field میدان مغناطیس گردانی
magnetic biasing مغناطیس گردانی مقدماتی
nitrogen hardening سخت گردانی ازتی
electrolytic deposition متالیزه گردانی گالوانیکی
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
double hardening سخت گردانی مضاعف
quench age hardening سخت گردانی و ترساندن
quenching and tempering ترساندن و سخت گردانی
radiation hardening سخت گردانی تابشی
magnetizing current جریان مغناطیس گردانی
induction harening سخت گردانی القائی
magnetization characteristic منحنی مغناطیس گردانی
hardening furnace کوره سخت گردانی
strain hadening سخت گردانی کرنشی
broken hardening سخت گردانی شکسته
temper hardening سخت گردانی بازپخت
toughen by sparks سخت گردانی با جرقه
curing vessel فرف سخت گردانی
hard surfacing سخت گردانی سطحی
case harden سخت گردانی سطحی
curing oven کوره سخت گردانی
case hardening سخت گردانی سطحی
cure rate سرعت سخت گردانی
cementation سیمانکاری سخت گردانی
work hardening سخت گردانی سرد
austemper سخت گردانی باینیت
austemper سخت گردانی حرارتی
ausformig سخت گردانی اوستینیتی
aging سخت گردانی زمانی
age hardening سخت گردانی زمانی
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
battalion landing team تیم پیاده شونده گردانی
hard facing alloy الیاژ سخت گردانی سطحی
hardening strain تغییر طول سخت گردانی
age hardening susceptibility تقبل سخت گردانی زمانی
oil hardening steel فولاد سخت گردانی روغنی
gas case hardening سخت گردانی پوسته گازی
mold drying oven کوره خشک گردانی قالبی
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
carburizer ماده ویژه سخت گردانی
cold upsetting die حدیده چاق گردانی سرد
depth of hardening zone عمق ناحیه سخت گردانی
reinstatement of revolving credit اعتبار گردانی را تجدید کردن
salt bath hardening سخت گردانی حمام نمک
simplification ساده گردانی مختصر سازی
self hardening steel فولاد خود سخت گردانی
quenched and tempered condition حالت ترساندن و سخت گردانی
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
strain age hardening سخت گردانی کرنشی زمانی
high frequency induction hardening سخت گردانی القایی فرکانس بالا
gas fired hardening tempering furnace کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
salt bath case hardening سخت گردانی سطحی حمام نمک
air hardening سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
quenching and tempering furnace کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
flame hardening سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
dispersion hardening سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
cyaniding سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
age hardening سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
leveled مستقیم
level مستقیم
levelled مستقیم
levels مستقیم
firsthand مستقیم
first-hand مستقیم
beeline خط مستقیم
attributive مستقیم
bee line خط مستقیم
righting مستقیم
direct <adj.> مستقیم
straight line مستقیم
directed مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
upstanding مستقیم
straightish مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
directs مستقیم
straight line خط مستقیم
righted مستقیم
straighter مستقیم
straight line code کد مستقیم
straightest مستقیم
on line مستقیم
straight مستقیم
right مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
as the crow files بخط مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
direct process فرایند مستقیم
straightening flute drill مته مستقیم
spur offtake ابگیر مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
d.c. جریان مستقیم
d.c جریان مستقیم
through call مکالمه مستقیم
Go straight ahead. مستقیم بروید.
straight position فرم مستقیم
backstair غیر مستقیم
highroads صراط مستقیم
highroad صراط مستقیم
airlines خط مستقیم هوایی
airline خط مستقیم هوایی
wall pass پاس مستقیم
visual fire تیر مستقیم
video disk دسترسی مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
uniaxial bending خمش مستقیم
uncurl مستقیم شدن
ambagious غیر مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
proximate cause علت مستقیم
direct fire تیر مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct file فایل مستقیم
random access دستیابی مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct material مواد مستقیم
forward resistance مقاومت مستقیم
line storm طوفان مستقیم
on line help کمک مستقیم
positive relation رابطه مستقیم
proximate بیفاصله مستقیم
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct address نشانی مستقیم
straight line بخط مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
straight left چپ مستقیم در بوکس
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
rectiliner مستقیم الخط
sideway غیر مستقیم
sonna deung koot دست مستقیم
specific cost هزینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct control کنترل مستقیم
straight edge لبه مستقیم
straight line دارای خط مستقیم
straightest قسمت مستقیم
dressing مستقیم کنی
indirect غیر مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com