Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
Other Matches
channel selector
انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
premption
قبضه
griped
قبضه
hilts
قبضه
hilt
قبضه
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
piece
قبضه سلاح
gun captain
رئیس قبضه
base piece
قبضه مبنا
base mortar
قبضه مبنا
artillery piece
قبضه توپخانه
sections
قبضه توپ
section
قبضه توپ
readies
قبضه حاضر
handle
قبضه شمشیر
handles
قبضه شمشیر
pieces
قبضه سلاح
ready
قبضه حاضر
section chief
رئیس قبضه
readied
قبضه حاضر
readying
قبضه حاضر
manubrium
قبضه تفنگ
drilled
مشق پای قبضه
registered letter with receipt attached
نامه سفارشی دو قبضه
certified mail
پست سفارشی دو قبضه
drills
مشق پای قبضه
cornering the market
قبضه نمودن بازار
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
pieces
قبضه توپ یا تفنگ
drill
مشق پای قبضه
gun section
یک قبضه توپ با نفرات
haft
قبضه دسته گذاشتن
piece
قبضه توپ یا تفنگ
gripe
گیره چسبیدن قبضه کردن
They have seized ( dominated) the country.
مملکت را قبضه کرده اند
manubrium
عضو یا قسمت قبضه مانند
handles
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
stocked
قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock
قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
service practice
مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
prelection
سخنرانی
speaking
سخنرانی
conferences
سخنرانی
oration
سخنرانی
conference
سخنرانی
orations
سخنرانی
lecturing
سخنرانی
to hear any ones speech
سخنرانی
lecture
سخنرانی
lectured
سخنرانی
lectures
سخنرانی
fire unit
یکان تیراندازی کننده قبضه پدافند هوایی سکوی اتش توپخانه
speaks
سخنرانی کردن
lecture method
روش سخنرانی
orate
سخنرانی کردن
pep talks
سخنرانی انگیزگر
pep talk
سخنرانی انگیزگر
theater
تالار سخنرانی
auditorium
تالار سخنرانی
conference call
دعوت به سخنرانی
theaters
تالار سخنرانی
theatre
تالار سخنرانی
theatres
تالار سخنرانی
inaugural
سخنرانی افتتاحی
make a speech
سخنرانی کردن
auditoria
تالار سخنرانی
auditoriums
تالار سخنرانی
oratorical
وابسته به سخنرانی
speak
سخنرانی کردن
lobbied
سخنرانی کردن
lobbies
سخنرانی کردن
record
یادداشت سخنرانی
notes
یادداشت سخنرانی
oratory
شیوه سخنرانی
lobby
سخنرانی کردن
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
voicing
صدای سخنرانی انسان
voices
صدای سخنرانی انسان
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
lyceum
سالن سخنرانی عمومی
forensic
قانونی مربوط به سخنرانی
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
speeches
قوه ناطقه سخنرانی
proem
مقدمه سخنرانی شروع
lobbied
سخنرانی وتبلیغات کردن
philippic
سخنرانی تند وانتقادی
tirades
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobbies
سخنرانی وتبلیغات کردن
speech
قوه ناطقه سخنرانی
lobby
سخنرانی وتبلیغات کردن
tirade
سخنرانی دراز وشدیداللحن
voice
صدای سخنرانی انسان
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
oratorically
ادیبانه از روی ایین سخنرانی
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
praelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
prelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
teach-in
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
teach-ins
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
stenotype
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
tribune
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
Goh Chok Tong
تلویزیون
a television
تلویزیون
telly
تلویزیون
goggle box
تلویزیون
tellies
تلویزیون
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
philippize
بارشوه سخنرانی کردن درسخنرانی تحت نفوذقرارگرفتن
soliloquies
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
TV
مخفف تلویزیون
TVs
مخفف تلویزیون
faces
صفحه تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
couch potatoes
معتاد به تلویزیون
face
صفحه تلویزیون
vieming screen
صفحه تلویزیون
television broadcasting station
فرستنده تلویزیون
screen
صفحه تلویزیون
channeling
کانال تلویزیون
closed circuits
تلویزیون مداربسته
closed circuit
تلویزیون مداربسته
channelled
کانال تلویزیون
channels
کانال تلویزیون
channel
کانال تلویزیون
channel selector
سلکتورکانالهای تلویزیون
videoed
تلویزیونی تلویزیون
videoing
تلویزیونی تلویزیون
video
تلویزیونی تلویزیون
channeled
کانال تلویزیون
videos
تلویزیونی تلویزیون
educational television
تلویزیون اموزشی
faceplate
صفحه تلویزیون
screens
صفحه تلویزیون
screening, screenings
صفحه تلویزیون
screened
صفحه تلویزیون
color television
تلویزیون رنگی
televisor
بیننده برنامه تلویزیون
Color films(T. V).
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
The television flickers .
تصویر تلویزیون می لرزد
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
televise
با تلویزیون نشان دادن
televised
با تلویزیون نشان دادن
closed-circuit television
تلویزیون مدار بسته
closed circuit television
تلویزیون مدار بسته
image effect
اثر تصویر تلویزیون
sequential color television
تلویزیون رنگی مرحلهای
flaking
برفک زدن تلویزیون
flaked
برفک زدن تلویزیون
teleplay
نمایشنامه مخصوص تلویزیون
televises
با تلویزیون نشان دادن
televising
با تلویزیون نشان دادن
flake
برفک زدن تلویزیون
neutral density faceplate
صفحه رنگی تلویزیون
spherical faceplate
صفحه محدب تلویزیون
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
cylindrical faceplate
صفحه استوانهای تلویزیون
juicer
متخصص نور در تلویزیون وتاتر
screening
نمایش بر روی پرده تلویزیون
picture
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorder
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
camcorders
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
pictured
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictures
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
dry sum
تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
The pigeous peched on the television aerial .
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
coherence
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
pal
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
screened
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
UHF
محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
teleran
دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
pals
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screening, screenings
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
screens
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
ntsc
Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
chyron
[American E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com