Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
tirade
سخنرانی دراز وشدیداللحن
tirades
سخنرانی دراز وشدیداللحن
Other Matches
oration
سخنرانی
prelection
سخنرانی
lecture
سخنرانی
conference
سخنرانی
conferences
سخنرانی
orations
سخنرانی
lecturing
سخنرانی
lectures
سخنرانی
lectured
سخنرانی
speaking
سخنرانی
to hear any ones speech
سخنرانی
speak
سخنرانی کردن
speaks
سخنرانی کردن
auditoria
تالار سخنرانی
auditorium
تالار سخنرانی
auditoriums
تالار سخنرانی
oratorical
وابسته به سخنرانی
lecture method
روش سخنرانی
inaugural
سخنرانی افتتاحی
pep talk
سخنرانی انگیزگر
pep talks
سخنرانی انگیزگر
orate
سخنرانی کردن
conference call
دعوت به سخنرانی
record
یادداشت سخنرانی
lobby
سخنرانی کردن
theaters
تالار سخنرانی
notes
یادداشت سخنرانی
theatre
تالار سخنرانی
theatres
تالار سخنرانی
lobbies
سخنرانی کردن
theater
تالار سخنرانی
lobbied
سخنرانی کردن
oratory
شیوه سخنرانی
make a speech
سخنرانی کردن
voices
صدای سخنرانی انسان
voice
صدای سخنرانی انسان
lobby
سخنرانی وتبلیغات کردن
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
lobbies
سخنرانی وتبلیغات کردن
lobbied
سخنرانی وتبلیغات کردن
voicing
صدای سخنرانی انسان
philippic
سخنرانی تند وانتقادی
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
speeches
قوه ناطقه سخنرانی
speech
قوه ناطقه سخنرانی
forensic
قانونی مربوط به سخنرانی
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
proem
مقدمه سخنرانی شروع
lyceum
سالن سخنرانی عمومی
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
praelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
oratorically
ادیبانه از روی ایین سخنرانی
prelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
teach-ins
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
tribune
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
stenotype
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
teach-in
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
soliloquy
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
soliloquies
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
philippize
بارشوه سخنرانی کردن درسخنرانی تحت نفوذقرارگرفتن
soricine
موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
toom
دراز
longer
دراز
longest
دراز
longs
دراز
longed
دراز
to piece out
دراز
longheaded
دراز سر
to eke out
دراز
to be prolonged
دراز
longish
دراز
linear
دراز
long
دراز
long-
دراز
oblongs
دراز
macro
دراز
lengthy
دراز
lengthwise
دراز
dolichomorphic
دراز تن
long headed
سر دراز
verbose
دراز
oblongated
دراز
oblong
دراز
prolix
دراز
elongation
دراز شدگی
long term
دراز مدت
long wind
دراز نفسی
long shunt
شنت دراز
longeval
دراز عمر
long billed
نوک دراز
codlin
یکجورسیب دراز
streek
دراز کردن
lanternjaws
چانه دراز
tender fleshed cherry
گیلاس دم دراز
lantern jawed
چانه دراز
oblonated
دراز :درازنا
longhead
کله دراز
long bill
نوک دراز
long bone
استخوانهای دراز
inductile
دراز نشو
long range
دراز مدت
codling
یکجورسیب دراز
couchant
دراز کشیده
protract
دراز کردن
blue moon
زمان دراز
at full length
دراز کشیده
proboscises
پوزه دراز
proboscis
پوزه دراز
prolongate
دراز کردن
prolixity
دراز نویسی
long necked
گردن دراز
morella cherry
گیلاس دم دراز
pintail
اردک دم دراز
long eared
گوش دراز
ileum
روده دراز
long run
دراز مدت
far fetched
دور و دراز
far-fetched
دور و دراز
narrow
دراز وباریک
narrowed
دراز وباریک
narrower
دراز وباریک
narrowest
دراز وباریک
longevity
دراز عمری
drag on
<idiom>
دراز کردن
weedy
دراز و باریک
lanky
دراز وباریک
stretch
دراز کردن
stretched
دراز کردن
stretches
دراز کردن
long winded
دراز نفس
in the long run
در دراز مدت
wader
مرغ دراز پا
string
چسبناک دراز
long term
<adj.>
دراز مدت
long run
[American E]
<adj.>
دراز مدت
long-term
دراز مدت
longer-term
دراز مدت
extend
دراز کردن
long-winded
دراز نفس
long life
عمر دراز
long-life
عمر دراز
gangling
طولانی و دراز
oblong
دراز پهنا
oblongs
دراز پهنا
sniped
نوک دراز
snipes
نوک دراز
lengthened
دراز شدن
elongates
دراز شدن
lengthened
دراز کردن
lengthen
دراز شدن
elongate
دراز کردن
lengthen
دراز کردن
elongating
دراز شدن
elongating
دراز کردن
to stretch out
دراز کردن
elongate
دراز شدن
lengthening
دراز کردن
lengthening
دراز شدن
long-time
دراز مدت
sniping
نوک دراز
long-drawn-out
دور و دراز
lengthens
دراز کردن
elongates
دراز کردن
verbalization
دراز گویی
snipe
نوک دراز
lengthens
دراز شدن
daddy-long-legs
بابا لنگ دراز
longhorn
گاو شاخ دراز
scolopax
جنس نوک دراز
longicorn
دارای شاخک دراز
to live a long life
عمر دراز کردن
reach
دراز کردن دست
tractile
لوله شو دراز شدنی
secular trend
روند دراز مدت
porrect
دراز کردن جلوگذاردن
long haul
<idiom>
مسافت دراز یا سفرکردن
kick around
<idiom>
دراطراف دراز کشیدن
proboscis monley
بوزینه دراز بینی
prolate
دوک وار دراز
scoldpaceous
مانند نوک دراز
rangy
ولگرد پا دراز و لاغر
paidle
یکجوربیل دسته دراز
mygale
موش پوزه دراز
orangoutang
بوزینه دست دراز
orangutan
بوزینه دست دراز
to make old bones
عمر دراز کردن
ringtail
تلیله نوک دراز
long-lived
دراز عمر معمر
chatterboxes
ادم روده دراز
deferred liability
دیون دراز مدت
chatterbox
ادم روده دراز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com