English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
area blocking سد راه کردن رقیب در منطقه معین
Other Matches
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
ranging تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
brush block سد کردن سبک برای ایجادتاخیر در حرکت رقیب
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
false attack حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
damage area منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
airspace reservation منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
run up area منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
service area منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
haven submarine منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
grid zone منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
designate معین کردن
draw the line <idiom> معین کردن
denominate معین کردن
specify معین کردن
specifies معین کردن
specifying معین کردن
allocating معین کردن
allocates معین کردن
define معین کردن
inset : معین کردن
figure out معین کردن
defined معین کردن
allocate معین کردن
defines معین کردن
designating معین کردن
defining معین کردن
settle معین کردن
insets : معین کردن
designates معین کردن
settles معین کردن
limit معین کردن
to map out جز بجز معین کردن
To lay down certain conditions . شرایطی معین کردن
date مدت معین کردن
timed وقت معین کردن
times وقت معین کردن
time وقت معین کردن
pre appoint قبلا معین کردن
pre appoint از پیش معین کردن
dates مدت معین کردن
skid row <idiom> منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
area oriented بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
sanctioning ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions ضمانت اجرایی معین کردن
locate جای چیزی را معین کردن
allotted معین کردن سهم دادن
allot معین کردن سهم دادن
allots معین کردن سهم دادن
locating جای چیزی را معین کردن
locates جای چیزی را معین کردن
allotting معین کردن سهم دادن
located جای چیزی را معین کردن
to locate the enemy جای دشمنی را معین کردن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
sanction ضمانت اجرایی معین کردن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
delineating ترسیم نمودن معین کردن
officers افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine مقدر کردن سرنوشت معین کردن
parse اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
parses اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to impose a curfew خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
titrate عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddocks منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddock منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
cage قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstay بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to settle an a برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
cages قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
remoter خارج از منطقه منطقه دورافتاده
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
remotest خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remote خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors منطقه عمل منطقه مسئولیت
crossing area منطقه گذار منطقه پایاب
sector منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire منطقه اتش منطقه تیراندازی
combat zone منطقه رزمی منطقه نبرد
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
delimited معین کردن مرزیابی کردن
defining معین کردن معنی کردن
delimiting معین کردن مرزیابی کردن
ascertain ثابت کردن معین کردن
ascertained ثابت کردن معین کردن
delimits معین کردن مرزیابی کردن
ascertaining ثابت کردن معین کردن
ascertains ثابت کردن معین کردن
specify معین کردن تصریح کردن
specifying معین کردن معلوم کردن
specifying معین کردن تصریح کردن
defined معین کردن معنی کردن
defines معین کردن معنی کردن
define معین کردن معنی کردن
delimit معین کردن مرزیابی کردن
specify معین کردن معلوم کردن
specifies معین کردن تصریح کردن
specifies معین کردن معلوم کردن
corrival رقیب
opponents رقیب
competitress رقیب
opponent رقیب
emulative رقیب
unapproachable بی رقیب
adversary رقیب
incomparable بی رقیب
rivaled رقیب
rivaling رقیب
rivalled رقیب
rivalling رقیب
rivals رقیب
adversarial رقیب
adversaries رقیب
inimitable بی رقیب
vier رقیب
competitor رقیب
rival رقیب
competitors رقیب
unrivaled بی رقیب
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
so علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
illuminate روشن کردن منطقه
infiltrated نفوذ کردن در منطقه
infiltrates نفوذ کردن در منطقه
infiltrate نفوذ کردن در منطقه
illuminates روشن کردن منطقه
illuminating روشن کردن منطقه
area monitoring مراقبت کردن از منطقه
infiltrating نفوذ کردن در منطقه
motif گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
antagonist رقیب دشمن
vies رقیب شدن
antagonists رقیب دشمن
vie رقیب شدن
corrival رقیب شدن
vied رقیب شدن
outfoot سریعتر از رقیب
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
illumination روشن کردن منطقه روشنایی
altitude acclimatization عادت کردن به ارتفاع منطقه
search light illumination روشن کردن منطقه با نورافکن
illuminations روشن کردن منطقه روشنایی
line crosser فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
comparative cover پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
axial route مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
contain جلو رقیب را گرفتن
contained جلو رقیب را گرفتن
underprice قیمت کمتر از رقیب
contains جلو رقیب را گرفتن
outkick تندتر از رقیب دویدن
upsetting باخت رقیب محبوب
upsets باخت رقیب محبوب
upset باخت رقیب محبوب
hobble وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
fish out تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
authorization to copy اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
immortalize rug فرش جاودانی و بدون رقیب
mopping up پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
tabulation 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com