Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
hussar
سرباز سواره نظام سبک اسلحه
Other Matches
yeomanry
سواره نظام سرباز داوطلب
chevalier
سرباز سواره نظام و مسلح سوار
sabretache
خرجین یاکیسه چرمی پهن که بکمر بند سرباز سواره نظام اویخته است
dragoons
سواره نظام
dragoon
سواره نظام
horse
سواره نظام
horseman
سواره نظام
yeomanry
سواره نظام
cavalry
سواره نظام
ironside
نام سواره نظام
dragonnades
بوسیله سواره نظام
phylarch
فرمانده سواره نظام
dragoons
سواره نظام راهدایت کردن
dragoon
سواره نظام راهدایت کردن
cornetcy
پرچم داری سواره نظام
equites
سواره نظام صاحب امتیاز
buck
دولادولا رفتن سواره نظام
bucks
دولادولا رفتن سواره نظام
velite
سرباز سبک اسلحه
petronel
یکجور تپانچه بزرگ که سواره نظام شدههای 61و 71بکارمیبردند
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
dough boy
سرباز پیاده نظام
janizary
سرباز پیاده نظام
infantryman
سرباز پیاده نظام
foot soldier
سرباز پیاده نظام
infantrymen
سرباز پیاده نظام
doughboy
سرباز پیاده نظام
dogface
سرباز پیاده نظام
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
janissary
ینی چری سرباز پیاده نظام
phalanxes
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
phalanx
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
sappers
سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sapper
سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
dress left
از چپ نظام یا از راست نظام
roadway
سواره رو
roadways
سواره رو
mounted
سواره
to ride one down
سواره بکسی
overrides
سواره گذشتن از
overrode
سواره گذشتن از
dismounted
غیر سواره
dismounted
به طورغیر سواره
override
سواره گذشتن از
rides
گردش سواره
ride
گردش سواره
overridden
سواره گذشتن از
horseback archery
تیراندازی سواره
foot infantry
غیر سواره
mounted messenger
پیک سواره
jousts
نیزه بازی سواره
he rolled them by
سواره از پهلوی انها رد شد
jousting
نیزه بازی سواره
jousted
نیزه بازی سواره
joust
نیزه بازی سواره
cavalcade
سواری گردش سواره
cavalcades
سواری گردش سواره
rangers
تفنگ دار سواره هنگ سوار
ranger
تفنگ دار سواره هنگ سوار
pindari
غارتگر سواره درهندوستان درسدههای 71و 81
stag hunting
شکار اهو با حالت سواره وکمک تازیها
mounted
به طور سواره سوار شده روی وسیله دیگر
tilt
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilts
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
weapon
اسلحه
bare handed
بی اسلحه
unarmed
بی اسلحه
weapons
اسلحه
armless
بی اسلحه
holster
جلد اسلحه
holsters
جلد اسلحه
triggered
ماشه اسلحه
stoppages
گیر در اسلحه
trigger
ماشه اسلحه
armouries
اسلحه خانه
armouries
اسلحه قوزخانه
armoury
اسلحه خانه
armoury
اسلحه قوزخانه
triggers
ماشه اسلحه
weapon
اسلحه حربه
firearms
اسلحه گرم
arm of precision
اسلحه دقیق
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
thumb
شستی اسلحه
armory
اسلحه خانه
thumbed
شستی اسلحه
armourer
اسلحه ساز
cold steel
اسلحه سرد
d. armour
اسلحه دفاع
firearm
اسلحه گرم
thumbing
شستی اسلحه
thumbs
شستی اسلحه
stoppage
گیر در اسلحه
weapons
اسلحه حربه
armorer
اسلحه ساز
fire arms
اسلحه ی گرم
Elaborate
اسلحه بزرگ
shooting iron
اسلحه گرم
misfires
گیرکردن اسلحه
misfired
گیرکردن اسلحه
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
pieces
اسلحه گرم
piece
اسلحه گرم
weaponry
اسلحه سازی
repeating firearm
اسلحه خودکار
weaponary
مربوط به اسلحه
maximum range
بردنهایی اسلحه
safety lock
ضامن اسلحه
ordnance
اسلحه ومهمات
side arms
اسلحه کمری
heavy armed
سنگین اسلحه
side arm
اسلحه کمری
single shot
اسلحه تک تیر
arm
اسلحه گرم
misfire
گیرکردن اسلحه
light armed
سبک اسلحه
muzzling
دهانه لوله اسلحه
poppers
اسلحه صدا دار
armorer
نگهبان اسلحه زراد
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
magazines
مخزن خشاب اسلحه
muzzles
دهانه لوله اسلحه
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
ranging
تنظیم کردن اسلحه
stock
دسته ابزار و اسلحه
missile
اسلحه پرتاب کردنی
to sight gun
نشان کردن اسلحه
muzzle
دهانه لوله اسلحه
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
muzzled
دهانه لوله اسلحه
magazine
مخزن خشاب اسلحه
popper
اسلحه صدا دار
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
hold up
با اسلحه سرقت کردن
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
light infantry
پیاده سبک اسلحه
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
armory
کارخانهء اسلحه سازی
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
court card
سرباز
sepoy
سرباز
he is a private
او سرباز
gl
سرباز
enlistedman
سرباز
conscripts
سرباز
lines man
سرباز صف
soldier
سرباز
ranker
سرباز
miliaman
سرباز
man of war
سرباز
man at arms
سرباز
comrades in arms
سرباز
comrade in arms
سرباز
soldiers
سرباز
conscripting
سرباز
conscripted
سرباز
campers
سرباز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com