English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
campaigner سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigners سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
Other Matches
put up برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
veteran کهنه سرباز
veterans کهنه سرباز
vet بیطاری کردن کهنه سرباز
vets بیطاری کردن کهنه سرباز
vetted بیطاری کردن کهنه سرباز
postulant نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight نامزد شدن نامزد کردن
sapper سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sappers سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
clouts پارچه کهنه کهنه
clouting پارچه کهنه کهنه
clouted پارچه کهنه کهنه
clout پارچه کهنه کهنه
election انتخابات
elections انتخابات
law of election قانون انتخابات
ballot rigging تقلبدر انتخابات
Rigged elections . انتخابات قلابی
general elections انتخابات عمومی
Rigged elections ? انتخابات فرمایشی
general election انتخابات عمومی
pollster نافر انتخابات
pollsters نافر انتخابات
proportional representation انتخابات نسبی
enfranchize حق رای در انتخابات
bye election انتخابات فرعی
by election انتخابات فرعی
returning officer سرپرست انتخابات برزن
by-election انتخابات میان دورهای
election supervisor council انجمن نظارت بر انتخابات
election of the committee انتخابات هیات رئیسه
returning officers سرپرست انتخابات برزن
by-elections انتخابات میان دورهای
election supervisory council انجمن نظارت بر انتخابات
genral election انتخابات عمومی برای مجلس
canvasser پروپاکاندچی انتخابات و غیره رای جمع کن
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
candidate نامزد
candidates نامزد
candidate نامزد
designed نامزد
designee نامزد
bethrothed نامزد
fiance نامزد
engaged نامزد
nominees نامزد
coupled دو نامزد
couples دو نامزد
nominee نامزد
intended نامزد
the bride elect نامزد
fiancT نامزد
an engaged couple دو تن نامزد
fiancee نامزد
couple دو نامزد
affianced نامزد
designate نامزد کردن
candid کاندیدا نامزد
candidate نامزد کاندید
betrothed نامزد شده
to be bethrothed نامزد شدن
nominator نامزد کننده
to become engaged نامزد کردن
ordinand نامزد انتصاب
nominated نامزد کردن
to get engaged نامزد کردن
engaged نامزد شده
ordinands نامزد انتصاب
designates نامزد کردن
candidate نامزد انتخاباتی
fiance نامزد گرفتن
nominate نامزد کردن
nominates نامزد کردن
nominating نامزد کردن
affianced نامزد شده
troth نامزد کردن
designating نامزد کردن
candidates نامزد کاندید
candidate master نامزد استادی شطرنج
bespoke نامزدی نامزد شده
got a thing going <idiom> باکسی نامزد شدن
running mates نامزد معاونت ریاستجمهوری
bespoken نامزدی نامزد شده
running mate نامزد معاونت ریاستجمهوری
sheriff نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
candidate داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to put up منزل دادن به نامزد کردن
postulancy کاندید نامزد انجام امری
candidates داوطلب خدمت در ارتش نامزد
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
occupation franchise حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
trooper سرباز بر
linesmen سرباز صف
linesman سرباز صف
militiaman سرباز
militiamen سرباز
campers سرباز
ranker سرباز
conscript سرباز
camper سرباز
miliaman سرباز
man of war سرباز
man at arms سرباز
soldiers سرباز
soldier سرباز
comrades in arms سرباز
lines man سرباز صف
he is a private او سرباز
comrade in arms سرباز
conscripts سرباز
conscripting سرباز
conscripted سرباز
gl سرباز
troopers سرباز بر
court card سرباز
enlistedman سرباز
jacks سرباز
sepoy سرباز
jack سرباز
weatherbeaten کهنه
by gone کهنه
pokey کهنه
kettle holder کهنه
antiques کهنه
gray کهنه
behindhand کهنه
wad کهنه
wads کهنه
obsolete کهنه
pokier کهنه
rags کهنه
musty کهنه
antique کهنه
age-old کهنه
age old کهنه
obsolescence کهنه گی
shabbly کهنه
archaic کهنه
dossil کهنه
wadding کهنه
knacker کهنه خر
antiquated کهنه
out of d. کهنه
obsolescent کهنه
timeworn کهنه
worm eaten کهنه
weatherworn کهنه
trite کهنه
run down کهنه
stale کهنه
rag کهنه
fusty کهنه
lint کهنه
dowdy کهنه
old-fashioned کهنه
behind the times کهنه
fustiest کهنه
fustier کهنه
outworn کهنه
tacky کهنه
fogram کهنه
ragged کهنه
run-down کهنه
ragman کهنه خر
tatters کهنه
olden کهنه
worn-out کهنه
worn out کهنه
mucid کهنه
trity کهنه
pokiest کهنه
poky کهنه
crusted کهنه
rungs کهنه
troopship کشتی سرباز بر
liners سرباز خط جبهه
footsoldier سرباز پیاده
enlistee سرباز داوطلب
soldiery یک دسته سرباز
foot slugger سرباز پیاده
caserne سرباز خانه
stratocracy سرباز سالاری
ranksman سرباز صفی
rifle man سرباز پیاده
furlough مرخصی سرباز
infantry man سرباز پیاده
ranko سرباز معمولی
tommy atkins سرباز انگلیسی
infantry سرباز پیاده
private first class سرباز یکم
legionary سرباز هنگ
legionary سرباز سپاهی
legionnaire سرباز هنگ
open hearth furnace کوره سرباز
redcoat سرباز انگلیسی
grabby سرباز پیاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com