Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (32 milliseconds)
English
Persian
stand off
سرد گریز کردن
stand-off
سرد گریز کردن
stand-offs
سرد گریز کردن
Search result with all words
leapfrog
گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogged
گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogging
گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogs
گریز زدن گره گره حرکت کردن
Other Matches
scampering
گریز
escapement
گریز
aposteophe
گریز
subterfuges
گریز
abscondence
گریز
scampers
گریز
scuttling
گریز
fly-by-night
شب گریز
misogynist
زن گریز
flight
گریز
evasion
گریز
scuttle
گریز
ineluctable
نا گریز
scuttled
گریز
misogynists
زن گریز
scuttles
گریز
scamper
گریز
scampered
گریز
subterfuge
گریز
get away
گریز
leakages
گریز
elopements
گریز
elopement
گریز
escaping
گریز
escapes
گریز
escaped
گریز
escape
گریز
digression
گریز
leakage
گریز
loop
گریز
jink
گریز
leg bail
گریز
loop hole
گریز
metabasis
گریز
lubricious
گریز پا
desertion
گریز
chevy
گریز
truancy
گریز
evasions
گریز
allusions
گریز
allusion
گریز
side step
گریز
elusion
گریز
fugue reaction
واکنش گریز
centrifugal
مرکز گریز
centrifugal
گریز از مرکز
loup
گریز خیززدن
to put by
گریز زدن
evading
گریز از دشمن
centrifugal
گریز از مرکزی
escaped
گریز فرار
loophole
راه گریز
escape velocity
سرعت گریز
getaways
گریز فرار
ineludible
گریز ناپذیر
loss
گریز سقوط
glycophyte
نمک گریز
getaway
گریز فرار
evasible
گریز زدنی
dodge
گریز زدن
to run off
گریز زدن
escapists
گریز گرایانه
escapists
گریز گرای
drive
گریز پا به توپ
drives
گریز پا به توپ
negative movement reflex
بازتاب گریز
velocity of escape
سرعت گریز
unsociable
مردم گریز
prison breaker
زندان گریز
guy
فرار گریز
guys
فرار گریز
escaping
گریز فرار
escapes
گریز فرار
to give leg
گریز زدن
escape
گریز فرار
Luddites
پیشرفت گریز
evades
گریز از دشمن
evaded
گریز از دشمن
parthian shaft or shot
تیرهنگام گریز
parthian shaft or shot
جنگ و گریز
evade
گریز از دشمن
dodged
گریز زدن
dodges
گریز زدن
dodging
گریز زدن
Luddite
پیشرفت گریز
loopholes
راه گریز
centrifuge
مرکز گریز
hit-and-run
جنگ و گریز
eludible
قابل گریز
escape charaoter
دخشه گریز
dodage
گریز با توپ
escape character
کاراکتر گریز
esc
کاراکتر گریز
hit and run
جنگ و گریز
misanthropes
انسان گریز
misanthropes
مردم گریز
escape convention
قرارداد گریز
misanthrope
انسان گریز
misogynous
متنفر از زن زن گریز
misanthrope
مردم گریز
contrifuge
گریز از مرکز
unsocial
مردم گریز
centrifuges
مرکز گریز
escape clause
شرط گریز
escape code
رمز گریز
escapist
گریز گرایانه
escapist
گریز گرای
evasions
گریز زنی
inescapable
گریز نا پذیر
flight
عزیمت گریز
evasion
گریز زنی
corticofugal
قشر گریز
apostrophize
گریز زدن
running fight
جنگ و گریز
data link escape
گریز اتصال دادهای
car chase
تعقیبو گریز با اتومبیل
evade
گریز زدن از ازسربازکردن
evades
گریز زدن از ازسربازکردن
centrifugal acceleration
شتاب گریز از مرکز
evading
گریز زدن از ازسربازکردن
evaded
گریز زدن از ازسربازکردن
to play the truant
ازاموزشگاه گریز زدن
centrifugal lubrication
روغنکاری گریز از مرکز
centrifugal pump
تلمبه مرکز گریز
escaping
جان بدربردن گریز
lyophobic colloid
کلویید حلال گریز
circle dodge
گریز از حریف در مسیرمنحنی
escape
جان بدربردن گریز
eccentricity
گریز یا خروج از مرکز
eccentricity
گریز از مرکز غرابت
eccentricities
گریز یا خروج از مرکز
eccentric disc
صفحه گریز از مرکز
contrifugal force
نیروی گریز از مرکز
glycophyte
گیاه نمک گریز
centrifugation
قوه گریز از مرکز
conditioned escape response
پاسخ گریز شرطی
ultracentrifuge
فرا مرکز گریز
eccentric cam
بادامک گریز از مرکز
centrifugal force
نیروی مرکز گریز
centrifugal force
نیروی گریز از مرکز
centrifugal pump
پمپ گریز از مرکز
escapes
جان بدربردن گریز
eccentricities
گریز از مرکز غرابت
song and dance
توضیح گریز آمیز
escaped
جان بدربردن گریز
evadingly
گریز زنان بابهانه یاحیله
evasion and scape
گریز و فراراز دست دشمن
leeway
عقب افتادگی راه گریز
centrifugally cast pipe
لوله ریخته گی گریز از مرکز
hot mold centrifugal casting process
فرایند ریخته گی گریز از مرکزگرم
blower
نوعی کمپرسور گریز از مرکز
trompement
گریز شمشیرباز از ضربه حریف
centrifugal starting switch
سوئیچ راه اندازی گریز ازمرکز
centrifugal casting
ریخته گری گریز از مرکز سانتریفوژ
to chicken out of something
گریز زدن از چیزی
[اصطلاح روزمره]
centrifugal casting machine
دستگاه ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting process
فرایند ریخته گری گریز ازمرکز
deropement
مانور حمله با گریز ازشمشیر حریف
truants
شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
truant
شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
centrifugal casting process
طریقه ریخته گری گریز از مرکز
submarines
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
submarine
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
cutback
بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
cutbacks
بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
moonlight fliting
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
vortex separation
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
photophobe
رشد کننده در نور کم نور گریز
photophobic
رشد کننده در نور کم نور گریز
moment
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com