Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English
Persian
fertile land
سرزمین بارور
Other Matches
fruitful
بارور
fecund
بارور
fructuous
بارور
fertilised
بارور کردن
impregnating
بارور کردن
impregnates
بارور کردن
impregnate
بارور کردن
fertilises
بارور کردن
fertilising
بارور کردن
fertilize
بارور کردن
fertilized
بارور کردن
fertilizes
بارور کردن
bring forth
بارور شدن
milt
بارور کردن
prolific
بارور نیرومند
zygotic
تخم بارور
zygote
تخم بارور
bearer
درخت بارور
fertile
بارور برومند
bearers
درخت بارور
parturient
کثیر الاولاد بارور
fructify
برومند کردن بارور ساختن
proliferous
بارور شونده بوسیله پیازیا جوانه زنی وامثال ان
terrain
سرزمین
mainland
سرزمین
land n
سرزمین
climes
سرزمین
clime
سرزمین
terren
سرزمین
territory
سرزمین
territories
سرزمین
eldorado
سرزمین زر
land
سرزمین
region
سرزمین
regions
سرزمین
fertile land
سرزمین حاصلخیز
wonderland
سرزمین عجایب
ice field
سرزمین یخی
spatial planning
امایش سرزمین
southland
سرزمین جنوب
immeasureable land
سرزمین بیکران
terrene
زمین سرزمین
rough country
سرزمین ناهموار
el dorado
سرزمین زر کشورزرخیز
mother land
سرزمین مادری
cloud-cuckoo-land
سرزمین اوهام
no man's land
سرزمین بی صاحب
land mass
سرزمین بزرگ
land
سرزمین دیار
wildernesses
سرزمین نارام
land
سرزمین عرصه
wonderlands
سرزمین پرنعمت
wonderlands
سرزمین عجایب
wonderland
سرزمین پرنعمت
wilderness
سرزمین نارام
land masses
سرزمین بزرگ
cloudworld
سرزمین پریان
annexation of territory
الحاق سرزمین
Wales
سرزمین ویلز
canaan
سرزمین موعوداسرائیل
in iranian territory
در خاک
[سرزمین]
ایران
home
سرزمین پدر و مادر
homeland
سرزمین پدر و مادر
cloud-cuckoo-land
سرزمین خواب و خیال
homeland
سرزمین ابا و اجدادی
homelands
سرزمین ابا و اجدادی
mandated territory
سرزمین تحت قیمومت
ornis
کلیه مرغان یک سرزمین
occupied territory
سرزمین اشغال شده
dreamland
سرزمین خواب وخیال
soils
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soiling
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
light latitudes
نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
soil
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
shangri
شهر زیبا سرزمین دلخواه
A part of Iranian territory.
بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
wilderness
صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
swale
سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
wildernesses
صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
fauna
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
flora
کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
avifauna
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
mandatory power
دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
condominiums
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
Middle East
سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com