English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 23 (1 milliseconds)
English Persian
He shook his head. سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
Other Matches
He nodded. سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
I have nothing against you . با شما مخالفتی ندارم
The demonstrators were waving the flags. تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
bat چشمک زدن مژگان راتکان دادن
bats چشمک زدن مژگان راتکان دادن
batted چشمک زدن مژگان راتکان دادن
As a mark of respect ( esteem) . بعلامت احترام
masurium فلزمازوریوم بعلامت a
to interlock levers اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
How very odd. Well I never. چه چیزها ( بعلامت تعجب )
tellurium شبه فلز کمیابی بعلامت Te
terbium عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
thallium عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
beryllium فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
nod تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
nods تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
hoick فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
storm warning پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com