English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
synchronous speed سرعت همزمان
Search result with all words
continuous ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
coming in speed حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
Other Matches
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
synchronous همزمان
simultaneous همزمان
parallel همزمان
synchronic همزمان
simultaneously همزمان
paralleled همزمان
paralleling همزمان
concurrent همزمان
parallelled همزمان
coincidentally همزمان
parallelling همزمان
parallels همزمان
synchronizer همزمان گر
proportional همزمان
isochrone همزمان
isochronous همزمان
contemporaries همزمان
contemporary همزمان
synchronous network شبکه همزمان
synchronous machine ماشین همزمان
synchronizes همزمان کردن
coinciding همزمان بودن
coincides همزمان بودن
synchronize همزمان کردن
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
synchronous generator مولد همزمان
synchronized sweep روبش همزمان
selsyn موتور همزمان
synchronization همزمان سازی
simultaneity همزمانی همزمان
coincided همزمان بودن
coincide همزمان بودن
synchronous motor موتور همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous admittance گذرایی همزمان
synchrinized همزمان بودن
synchronous transmission انتقال همزمان
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
syncheronous communications مخابره همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchronic همگاه همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
synchronizing همزمان سازی
synchronous communication ارتباط همزمان
simultaneous extinction خاموشی همزمان
synchroscope همزمان نما
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous reactance راکتانس همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronising همزمان کردن
concurrent training اموزش همزمان
concurrent execution اجرای همزمان
concurrently اجرای همزمان
concurrent validity اعتبار همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
synchronises همزمان کردن
synchronised همزمان کردن
concurrent reinforcement تقویت همزمان
concentred elimination حذف همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
concentred reaction واکنش همزمان
concurrent operation عملکرد همزمان
concurrent تقریباگ همزمان
simultaneous processing پردازش همزمان
concurrent همرو همزمان
concentred exchange تبادل همزمان
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
paralleling که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال می شوند
parallelled که همزمان ارسال می شوند
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
paralleled که همزمان ارسال می شوند
paralleled که همزمان ارسال شود
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
compatability قابلیت کار همزمان
parallel که همزمان ارسال شود
parallel که همزمان ارسال می شوند
parallelled که همزمان ارسال شود
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
held ball گرفتن همزمان توپ
synchronizing signal پیام همزمان ساز
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
parallels که همزمان ارسال شود
parallels که همزمان ارسال می شوند
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
parallelling که همزمان ارسال می شوند
synchronizer دستگاه همزمان کننده
parallelling که همزمان ارسال شود
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
bursts پیام همزمان ساز رنگ
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
burst پیام همزمان ساز رنگ
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
sdlc Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
coresident دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
duplexes مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
parallelled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
parallels کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com