Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
actual velocity of ground water
سرعت واقعی اب زیرزمینی
Other Matches
inflow ratio
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
actual velocity
سرعت واقعی
cut out
وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
clandestine
سازمان زیرزمینی نهضت زیرزمینی نهضت براندازی پنهانی
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
quantity theory of money
حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
speed ring
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
burning rate
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
indicated airspeed
سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
true air speed
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
tachometer
اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
rate of flame propagation
سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring
سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity
سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
input
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
underground
زیرزمینی
cellar
زیرزمینی
cellars
زیرزمینی
subsurface water
اب زیرزمینی
ground water
اب زیرزمینی
underground water
اب زیرزمینی
subsurface ice
یخ زیرزمینی
subterranean
زیرزمینی
camouflet
حفره زیرزمینی
underground furnace
کوره زیرزمینی
dug out
پناهگاه زیرزمینی
subsoil irrigation
ابیاری زیرزمینی
subsoil drainage
زهکشی زیرزمینی
subbing
ابیاری زیرزمینی
ground water
ابهای زیرزمینی
under ground mining
استخراج زیرزمینی
ground water basin
حوزه اب زیرزمینی
tunnels
دالان زیرزمینی
cavern
حفره زیرزمینی
caverns
حفره زیرزمینی
fixed ground water
اب زیرزمینی ماندگار
underground cable
کابل زیرزمینی
tunnel
دالان زیرزمینی
underdrain
زهکش زیرزمینی
tunneled
دالان زیرزمینی
tunneling
دالان زیرزمینی
tunnelled
دالان زیرزمینی
under ground survey
برداشت زیرزمینی
under ground working
استخراج زیرزمینی
earth house
خانه زیرزمینی
ground water runoff
جریان زیرزمینی
ground water storage
اب انباشت زیرزمینی
ground water trench
بریدگی اب زیرزمینی
grotto
غار زیرزمینی
mined
راه زیرزمینی
ground water table
سفره اب زیرزمینی
burrowing
سوراخ زیرزمینی
mines
راه زیرزمینی
mattamore
انبار زیرزمینی
kobold
غول زیرزمینی
burrowed
سوراخ زیرزمینی
burrow
سوراخ زیرزمینی
burrows
سوراخ زیرزمینی
mine
راه زیرزمینی
underground mine
معدم زیرزمینی
grottoes
غار زیرزمینی
ground water table
سطح اب زیرزمینی
grottos
غار زیرزمینی
underground
شبکه زیرزمینی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
kanat
کانالهای زه کشی زیرزمینی
underground railway
راه اهن زیرزمینی
under ground
راه اهن زیرزمینی
metro
راه آهن زیرزمینی
fluctutaion of water table
نوسان سفره اب زیرزمینی
atomic underground burst
ترکش زیرزمینی اتمی
rhizmatous
دارای ساقه زیرزمینی
metros
راه آهن زیرزمینی
hydrogeology
بررسی ابهای زیرزمینی
hypogeum
قسمت زیرزمینی بنا
underground
راه اهن زیرزمینی
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerated
سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic
با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerating
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate
سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
endophagous
تغذیه کننده از موادفاسد زیرزمینی
silo
مخزن زیرزمینی غلات و غیره
zero wait state
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
magazine space
زاغه زیرزمینی محل انبار مهمات
culverts
لوله مخصوص کابل برق زیرزمینی
retrench
دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
lateral
افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
culvert
لوله مخصوص کابل برق زیرزمینی
rhizomatous
دارای ساقههای ریشه مانند زیرزمینی
apparatus
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
intrapermafrost water
ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
transonic
سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity
سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
cut off velocity
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
accross the slope system
شبکهای زیرزمینی که در ان زهکش ها خط بزرگترین شیب را قطع می کنند
dowse
پی بردن به وجوداب یا منابع دیگر زیرزمینی بوسیله گمانه
molehill
توده خاکی که موش کور زیرزمینی درست میکند
molehills
توده خاکی که موش کور زیرزمینی درست میکند
keyth rope system
شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
fastest
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
declared speed
سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeed
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeeds
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
observation pipe
لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
suprapermafrost
ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
junction well
چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
supersonic
هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
mole hill
توده خاکی که کوش کور زیرزمینی هنگام کندن زمین درست میکند
command speed
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
actual
واقعی
concrete
: واقعی
real
واقعی
righted
واقعی
literal
واقعی
positive
واقعی
McCoy
واقعی
veracious
واقعی
lifelike
واقعی
ex post
واقعی
very
واقعی
essential
واقعی
essentials
واقعی
righting
واقعی
right
واقعی
factual
واقعی
factually
واقعی
objectives
واقعی
objective
واقعی
card-carrying
واقعی
veritable
واقعی
true life
واقعی
ex post saving
واقعی
actuals
واقعی
veridical
واقعی
unfeigned
واقعی
virtual
واقعی
actual price
قیمت واقعی
actual parameter
پارامتر واقعی
actual saving
پس انداز واقعی
actual self
خود واقعی
unrealistically
غیر واقعی
real capital
سرمایه واقعی
life-size
اندازه واقعی
actualize
واقعی کردن
unrealistic
غیر واقعی
matter-of-fact
بطور واقعی
nominal
غیر واقعی
matter of fact
بطور واقعی
very
واقعی فعلی
actual key
کلید واقعی
actual income
درامد واقعی
jisen
مبارزه واقعی
practical
واقعی کارازموده
practicals
واقعی کارازموده
insubstantial
غیر واقعی
actual address
نشانی واقعی
life size
اندازه واقعی
actual argument
نشانوند واقعی
down-to-earth
حقیقی واقعی
actual cost
هزینه واقعی
historical costs
هزینه واقعی
true north
شمال واقعی
unreal
غیر واقعی
incidental expenses
هزینههای واقعی
actual load
بار واقعی
actual damage
خسارت واقعی
actual expenses
مخارج واقعی
down to earth
حقیقی واقعی
airy-fairy
غیر واقعی
real income
درامد واقعی
put into effect
واقعی کردن
real memory
حافظه واقعی
real mode
حالت واقعی
real numbers
اعداد واقعی
truer
واقعی حقیقی
accomplish
واقعی کردن
bring inbeing
واقعی کردن
real anxiety
اضطراب واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com