English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
Search result with all words
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
Other Matches
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
investment plan برنامه سرمایه گذاری
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
finance سرمایه گذاری
invested سرمایه گذاری
financed سرمایه گذاری
finances سرمایه گذاری
investment سرمایه گذاری
invest سرمایه گذاری
investments سرمایه گذاری
investing سرمایه گذاری
enterprises سرمایه گذاری
financing سرمایه گذاری
invests سرمایه گذاری
capitalization سرمایه گذاری
enterprise سرمایه گذاری
invest سرمایه گذاری کردن
gross investment سرمایه گذاری ناخالص
investment function تابع سرمایه گذاری
financial investment سرمایه گذاری مالی
foreign investment سرمایه گذاری خارجی
joint venture سرمایه گذاری مشترک
replacement investment سرمایه گذاری جانشینی
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
investment cost هزینه سرمایه گذاری
fund سرمایه گذاری کردن
joint adventure سرمایه گذاری مشترک
industrial investment سرمایه گذاری صنعتی
share holding سرمایه گذاری در سهام
capital output ratio ضریب سرمایه گذاری
yield of invested capital بازده سرمایه گذاری
induced investment سرمایه گذاری القائی
funded سرمایه گذاری کردن
investment mulliplier ضریب سرمایه گذاری
investment institutions موسسات سرمایه گذاری
social investment سرمایه گذاری اجتماعی
capital outlay ارزش سرمایه گذاری
investment banks بانکهای سرمایه گذاری
overinvestment سرمایه گذاری بیش از حد
deposit سرمایه گذاری کردن
deposits سرمایه گذاری کردن
propensity to invest گرایش به سرمایه گذاری
primary investment سرمایه گذاری اولیه
capital investment سرمایه گذاری ثابت
investing سرمایه گذاری کردن
invests سرمایه گذاری کردن
net investment سرمایه گذاری خالص
rate of investment نرخ سرمایه گذاری
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
over investment سرمایه گذاری بیش از حد
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
investment opportunities امکانات سرمایه گذاری
real investment سرمایه گذاری واقعی
national investment سرمایه گذاری ملی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
reinvestment سرمایه گذاری مجدد
invested سرمایه گذاری کردن
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
compiler نرم افزاری که برنامه کد گذاری شده را به برنامه با کد ماشین تبدیل میکند
coding صفحه چاپی مخصوص که برنامه نویس دستورات کد گذاری نوعی برنامه را می نویسد
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
net foreign investment خالص سرمایه گذاری خارجی
holding company شرکت در سرمایه گذاری درسهام
useful life of an investment عمر مفیع یک سرمایه گذاری
holding company شرکت سرمایه گذاری درسهام
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
investitures سرمایه گذاری دادن امتیاز
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
investments مبلغ سرمایه گذاری شده
marginal efficiency of investment کارائی نهائی سرمایه گذاری
international investment سرمایه گذاری بین المللی
marginal propensity to invest میل نهائی به سرمایه گذاری
investment multiplier ضریب فزاینده سرمایه گذاری
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
marginal return of investment بازدهی نهائی سرمایه گذاری
investiture سرمایه گذاری دادن امتیاز
investment مبلغ سرمایه گذاری شده
margin efficiency of investment بازده نهایی سرمایه گذاری
outlay مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
capitalized value درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
don't put all your eggs in one basket <idiom> [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
marginal efficiency of investment schedu نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
investment مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
investments مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
induced investment سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
crowding out effect نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
schematization برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
management برنامه ریزی
programming برنامه ریزی
product planning برنامه ریزی محصولات
rural planning برنامه ریزی روستائی
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
programs برنامه ریزی کردن
develops برنامه ریزی و تولید
central planning برنامه ریزی مرکزی
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
planning principles اصول برنامه ریزی
programming methods روشهای برنامه ریزی
plan برنامه ریزی کردن
regional planning برنامه ریزی منطقهای
macroplanning برنامه ریزی کلان
develop برنامه ریزی و تولید
national planning برنامه ریزی ملی
linear programming برنامه ریزی خطی
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
programmed برنامه ریزی شده
timing برنامه ریزی زمانی
family planning برنامه ریزی خانواده
quantitative programming برنامه ریزی کمی
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
schedule برنامه ریزی کردن
imperative planning برنامه ریزی اجباری
planning model الگوی برنامه ریزی
ex ante برنامه ریزی شده
corporate planning برنامه ریزی شرکت
financial planning برنامه ریزی مالی
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
scheduled برنامه ریزی کردن
schedules برنامه ریزی کردن
overall planning برنامه ریزی کلی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
population planning برنامه ریزی جمعیت
planning horizon مدت برنامه ریزی
planning horizon افق برنامه ریزی
planning cycle دوره برنامه ریزی
dietetics برنامه ریزی غذایی
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
planning system نظام برنامه ریزی
curriculum development برنامه ریزی درسی
dynamic programming برنامه ریزی پویا
personnel development برنامه ریزی استخدامی
social planning برنامه ریزی اجتماعی
optimal planning برنامه ریزی بهینه
goal programming برنامه ریزی ارمانی
plans برنامه ریزی کردن
program برنامه ریزی کردن
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
production planning برنامه ریزی تولید
state planning برنامه ریزی دولتی
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
development planning برنامه ریزی توسعه
acceleration principle براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com