Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
lich gate
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
Other Matches
stillborn
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
keb
میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
stillbirths
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirth
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
dog cheap
مفت مسلم بقیمت سگ مرده یاصاحب مرده
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
eye cup
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
kheda
کدا:خانهای که فیلهای وحشی رادران گرفتارمیسازند
kench
تغاری که ماهی یاپوست رادران نمک میزنند
necropolis
گورستان
burial grounds
گورستان
burying ground
گورستان
cemeteries
گورستان
burial ground
گورستان
cemetery
گورستان
golgotha
گورستان
god's acre
گورستان
gods acre
گورستان
charnel
گورستان
crazing mill
اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
campo santo
گورستان ایتالیا
kirkyard
گورستان متصل بکلیسا
ostensorium
فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
etna
فرف کوچکی که اندک ابی رادران بوسیله چراغ الکلی گرم میکنند
monstrance
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
fosse commune
[قبر معمولی در گورستان که هر هفت سال یا بیشتر استفاده می شود.]
church text
یکجورحروف سیاه قلم که بیشتربرای نوشتن لوحههای گورستان بکارمی رود
gig mill
ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
he may come late
شایددیر بیاید
loggia
سرپوشیده
porches
سرپوشیده
porch
سرپوشیده
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today .
قرارنبود امروز بیاید
pay a way the sheet
کاغذ را بدهید بیاید
xystus
ورزشگاه سرپوشیده
grandstands
جایگاه سرپوشیده
arena
تالار سرپوشیده
grandstand
جایگاه سرپوشیده
pitfalls
گودال سرپوشیده
cage
تالار سرپوشیده
pitfall
گودال سرپوشیده
lichgate
جای سرپوشیده
loggia
ایوان سرپوشیده
archways
گذر سرپوشیده
archway
گذر سرپوشیده
blind flange
فلانژ سرپوشیده
natatorium
استخر سرپوشیده
arenas
تالار سرپوشیده
cages
تالار سرپوشیده
corridors
راه سرپوشیده
corridor
راه سرپوشیده
field house
ورزشگاه سرپوشیده
cloisters
راهرو سرپوشیده
lich-gate
راهرو سرپوشیده
shedding
کارخانه سرپوشیده
shed
کارخانه سرپوشیده
cloister
راهرو سرپوشیده
sheds
کارخانه سرپوشیده
drown one's sorrows
<idiom>
مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
rising mine
مینی که میتواند به سطح اب بیاید
i sat down to recover
نشستم زمین که حالم جا بیاید
It all depends on how things develop.
بستگی دارد چه پیش بیاید
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
as memory serves
هر وقت بیاد انسان بیاید
he may come late
ممکن است دیر بیاید
tunnelled
مسیر عبوری سرپوشیده
baths
استخر شنای سرپوشیده
withoutdoors
بیرون از جای سرپوشیده
stoa
ایوان یا گردشگاه سرپوشیده
van
واگن باری سرپوشیده
vestibules
دالان سرپوشیده هشتی
tunneling
مسیر عبوری سرپوشیده
culvert
مجرای ابگذر سرپوشیده
tunnel
مسیر عبوری سرپوشیده
tunnels
مسیر عبوری سرپوشیده
vans
واگن باری سرپوشیده
tunneled
مسیر عبوری سرپوشیده
culverts
مجرای ابگذر سرپوشیده
arcade
پیاده روی سرپوشیده
indoor polo
چوگان در تالار سرپوشیده
vestibule
دالان سرپوشیده هشتی
field house
تالار سرپوشیده بزرگ
to be long in coming
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
Wait up!
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
to be a long time in the coming
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
in one's element
<idiom>
شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
to refresh
[jog]
your memory
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
Supposing it rains , what shall you do ?
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
culvert
نهر سرپوشیده مجرای اب زیر جاده
culverts
نهر سرپوشیده مجرای اب زیر جاده
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
clubhouses
ساختمان در زمین گلف جایگاه سرپوشیده تماشاگران
clubhouse
ساختمان در زمین گلف جایگاه سرپوشیده تماشاگران
boxla
مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
box lacrosse
مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
First come first served.
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
hearse
مرده کش
defunct
مرده
hearses
مرده کش
extinct
مرده
in the dust
مرده
his heart sank
دل مرده شد
six feet under
<idiom>
مرده
lifeless
مرده
deceased
مرده
vapid
مرده
dead
مرده
exanimate
مرده
one-man
یک مرده
at rest
مرده
one man
یک مرده
low-spirited
دل مرده
low spirited
دل مرده
necrolatry
مرده پرستی
reliquiae
مرده ریگ
ground swell
موج مرده
necropsy
مرده نگری
non productive time
زمان مرده
resurrectionist
مرده دزد
pah
مرده شور
living corpse
مرده متحرک
idle turn
کلاف مرده
murrain
گوشت مرده
still born
مرده بدنیاامده
lyke wake
پاسبانی مرده در شب
necromania
مرده پرستی
necrophagous
مرده خور
necrophagous
مرده خوار
necrophilia
مرده گرایی
saprophage
مرده خوار
necrophobia
مرده هراسی
resurrection man
مرده دزد
inhumationist
مرده خاک کن
slaked lime
اهک مرده اهک مرده
idle wire
سیم مرده
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
widowers
مرد زن مرده
dead as a d.
بکلی مرده
dead ball
توپ مرده
dead band
نوار مرده
dead rise
فاصله مرده
dead soils
خاکهای مرده
dead space
فضای مرده
dead storage
گنجایش مرده
dead storage
حجم مرده
dead time
زمان مرده
defunct
مرده درگذشته
dead load
بار مرده
autopsies
تشریح مرده
time lags
زمان مرده
air slaked lime
اهک مرده
time lag
زمان مرده
death masks
قیافه مرده
widower
مرد زن مرده
blate
روح مرده
death mask
قیافه مرده
swells
موج مرده
cremation
مرده سوزانی
dead volume
حجم مرده
deadball
توپ مرده
morgues
مرده خانه
dull finish
کالیبر مرده
dull finish
رخده مرده
cremations
مرده سوزانی
morgue
مرده خانه
exanimate
دل مرده وبیروح
stillbirths
مرده زاد
stillbirth
مرده زاد
parted
درگذشته مرده
playing dead
مرده نمایی
down with him
مرده باد
death day
سال مرده
death feigning
مرده نمایی
swell
موج مرده
swelled
موج مرده
out of play
توپ مرده
death watch
پاسبان مرده
death's head
جمجمه مرده
autopsy
تشریح مرده
deadness
حالت مرده
He is expected to arrive in acople of days.
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
sloughy
شبیه پوست مرده
sequestrum
قسمت بافت مرده
inheritances
مرده ریگ وراثت
autopsies
تشریح نسج مرده
autopsy
تشریح نسج مرده
mortuaries
مرده شوی خانه
mortuary
مرده شوی خانه
death masks
ماسک صورت مرده
Speak well of the dead .
<proverb>
پشت سر مرده بد نگو.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com