Total search result: 202 (35 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
please |
سرگرم کردن لطفا |
pleases |
سرگرم کردن لطفا |
|
|
Other Matches |
|
amuse |
سرگرم کردن |
amuses |
سرگرم کردن |
inveigles |
فریفتن سرگرم کردن |
inveigled |
فریفتن سرگرم کردن |
inveigling |
فریفتن سرگرم کردن |
sports |
تفریحی سرگرم کردن |
sport |
تفریحی سرگرم کردن |
sported |
تفریحی سرگرم کردن |
inveigle |
فریفتن سرگرم کردن |
entertained |
سرگرم کردن گرامی داشتن |
entertain |
سرگرم کردن گرامی داشتن |
entertains |
سرگرم کردن گرامی داشتن |
occupying |
تصرف کردن سرگرم کردن |
occupy |
تصرف کردن سرگرم کردن |
occupies |
تصرف کردن سرگرم کردن |
amused <adj.> |
سرگرم |
occupied <adj.> |
سرگرم |
accompanies |
سرگرم بودن |
engaging |
سرگرم کننده |
intent on doing anything |
سرگرم کرد |
divertive |
سرگرم کننده |
amusingly |
سرگرم کننده |
entertaining |
سرگرم کننده |
accompany |
سرگرم بودن |
accompanied |
سرگرم بودن |
amusing |
سرگرم کننده |
amused |
سرگرم شده و مشغول |
engagingly |
چنانکه سرگرم یامشغول کند |
sportive |
سرگرم تفریح وورزش ورزشی |
entertainingly |
بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده |
patronizingly |
لطفا |
graciously |
لطفا" |
prithee |
لطفا |
deigning |
لطفا پذیرفتن |
With milk, please. |
لطفا با شیر. |
deigns |
لطفا پذیرفتن |
vouchsafed |
لطفا حاضرشدن |
vouchsafe |
لطفا حاضرشدن |
deigned |
لطفا پذیرفتن |
vouchsafes |
لطفا حاضرشدن |
Please stand up ! |
لطفا" بایستید ! |
vouchsafing |
لطفا حاضرشدن |
deign |
لطفا پذیرفتن |
Your passport, please. |
لطفا گذرنامتان. |
Tickets, please. |
لطفا بلیت. |
Please let me know. |
لطفا"به من اطلاع دهید |
Stand back, please ! |
لطفا"عقب با یستید |
Please fetch the book. |
لطفا"بروکتاب رابیاور |
Please check the ... |
لطفا ... را کنترل کنید. |
Please come down(downstairs). |
لطفا"بفرمایید پایین |
Something light, please. |
لطفا یک چیز سبک. |
Full tank, please. |
لطفا باک را پر کنید. |
Please check the water. |
لطفا آب را کنترل کنید. |
No milk, please. |
لطفا بدون شیر. |
Some sugar, please. |
لطفا مقداری شکر. |
kindly |
لطفا از روی مرحمت |
I'd like breakfast, please. |
لطفا صبحانه میخواهم. |
PLease let me know(notiffy me). |
لطفا" به من خبر بدهید |
I'd like a dessert, please. |
لطفا دسر میخواهم. |
The bill, please. |
لطفا صورت حساب. |
Please make yourself comfortable. |
لطفا" راحت باشید |
Please check the battery. |
لطفا باطری را کنترل کنید. |
Please don't wake me until 9 o'clock! |
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید! |
A ticket to Bath, please. |
لطفا یک بلیت به شهر باته. |
Please reply as a matter of urgency. |
لطفا فوری پاسخ دهید. |
I want one of these please. |
لطفا من یکی از اینها را میخواهم. |
Please call the police. |
لطفا پلیس را خبر کنید. |
Please check the oil. |
لطفا روغن را کنترل کنید. |
Please pass round the fruit . |
لطفا" میوه را دور بگردانید |
I'd like a cup of coffee, please. |
لطفا یک فنجان قهوه میخواهم. |
Please have my bill ready. |
لطفا صورتحسابم را آماده کنید. |
condescendingly |
ازروی فروتنی یامهربانی لطفا |
Please show me the way out I'll show you ! |
لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید |
Please write down your new address . |
لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید |
Please get me a taxi. |
لطفا یک تاکسی برایم بگیرید. |
Please let me in on your affairs . |
لطفا" مرا در کارهایتان واردکنید |
Please give me this one . |
این یکی را لطفا" بدهید |
Stop here, please. |
لطفا همینجا نگه دارید. |
Please sign here. |
لطفا اینجا را امضا کنید. |
Please turn left now. |
لطفا حالا شما به چپ بپیچید. |
Please consider my suggestion. |
لطفا" به پیشنهاد من توجه کنید |
Please do not touch! |
لطفا دست نزن [نزنید] ! |
Hold the line, please! |
لطفا گوشی را نگه دارید! |
A pot of tea for 4, please. |
لطفا یک قوری چایی 4 نفره. |
Please answer the telephone. |
لطفا" جواب تلفن را بدهید |
Please keep me posted(informed). |
لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید ) |
Please heat up my food. |
لطفا" غذایم را داغ کنید |
Please get it off ! [Please clean it up !] |
لطفا این را پاک کنید ! |
Please open this bag. |
لطفا این کیف را باز کنید. |
Can you give me the key, please? |
لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟ |
Would you wait for me, please? |
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟ |
A cup of tea with lemon, please. |
لطفا یک فنجان چای با لیمو ترش. |
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. |
ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید |
Please partake of this meal . |
لطفا" از این غذا صرف کنید |
Save this for me, please! |
لطفا این را برای من نگه دار! |
May I have my bill, please? |
ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟ |
Please listen carfully for the telephone tI'll I come back . |
لطفا" گوش ات به تلفن با شد تامن برگردم |
Two coffees please . |
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید ) |
Please help yourself ( with the food ) . |
لطفا" برای خودتان غذا بکشید |
I'd like a haircut, please. |
لطفا میخواهم موهایم را اصلاح کنم. |
Please check the spear tyre, too. |
لطفا تایر زاپاس را هم کنترل کنید. |
Move along, please! [in a crowd] |
لطفا بجلو حرکت کنید! [در جمعیتی] |
Could we have a fork please? |
ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟ |
Could you drive more slowly, please? |
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟ |
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . |
لطفا" این شیر را قدری گرم کنید |
Please put these clocolates aside for me . |
لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید |
If there is a reason for complaint, please contact ... |
اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید. |
Please face me when I'm talking to you. |
لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن. |
Could we have a plate please? |
ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟ |
repondez s'il vous plait [RSVP] |
لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای] |
Can you send a mechanic, please? |
آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟ |
Can you send a breakdown lorry, please? |
آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟ |
please reply |
لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای] |
diverting |
سرگرم کننده منحرف کننده |
Would you post this for me, please? |
ممکن است لطفا این را برای من پست کنید؟ |
Take this luggage to the taxi, please. |
لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید. |
Would you change the tyre please? |
آیا ممکن است لطفا لاستیک را عوض کنید؟ |
Would you call the head waiter, please? |
لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟ |
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. |
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن. |
Would you change the lamp please? |
آیا ممکن است لطفا لامپ را عوض کنید؟ |
Please accept this gift as a mark of my friendship. |
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید |
Could we have some matches please? |
ممکن است لطفا چند تا کبریت برایمان بیاورید؟ |
I'll have a beer with a rum chaser. |
لطفا یک آبجو و بعد یک عرق رم که گلویم را صاف کند. |
May I have the menu, please? |
ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟ |
Could we have a napkin please? |
ممکن است لطفا یک دستمال سفره برایمان بیاورید؟ |
May I have the drink list, please? |
ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟ |
Could you repeat what you said, please? |
میشود لطفا آن چیزی را که گفتید دوباره تکرار کنید؟ |
Take this luggage to the bus, please. |
لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید. |
Please supply the facts relevant to the case. |
لطفا" حقایق ومطالبی را که با موضوع مناسبت دارد فراهم کنید |
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble. |
حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن. |
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |