English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
please سرگرم کردن لطفا
pleases سرگرم کردن لطفا
Other Matches
amuse سرگرم کردن
amuses سرگرم کردن
inveigles فریفتن سرگرم کردن
inveigled فریفتن سرگرم کردن
inveigling فریفتن سرگرم کردن
sports تفریحی سرگرم کردن
sport تفریحی سرگرم کردن
sported تفریحی سرگرم کردن
inveigle فریفتن سرگرم کردن
entertained سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain سرگرم کردن گرامی داشتن
entertains سرگرم کردن گرامی داشتن
occupying تصرف کردن سرگرم کردن
occupy تصرف کردن سرگرم کردن
occupies تصرف کردن سرگرم کردن
amused <adj.> سرگرم
occupied <adj.> سرگرم
accompanies سرگرم بودن
engaging سرگرم کننده
intent on doing anything سرگرم کرد
divertive سرگرم کننده
amusingly سرگرم کننده
entertaining سرگرم کننده
accompany سرگرم بودن
accompanied سرگرم بودن
amusing سرگرم کننده
amused سرگرم شده و مشغول
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
sportive سرگرم تفریح وورزش ورزشی
entertainingly بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده
patronizingly لطفا
graciously لطفا"
prithee لطفا
deigning لطفا پذیرفتن
With milk, please. لطفا با شیر.
deigns لطفا پذیرفتن
vouchsafed لطفا حاضرشدن
vouchsafe لطفا حاضرشدن
deigned لطفا پذیرفتن
vouchsafes لطفا حاضرشدن
Please stand up ! لطفا" بایستید !
vouchsafing لطفا حاضرشدن
deign لطفا پذیرفتن
Your passport, please. لطفا گذرنامتان.
Tickets, please. لطفا بلیت.
Please let me know. لطفا"به من اطلاع دهید
Stand back, please ! لطفا"عقب با یستید
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
Please check the ... لطفا ... را کنترل کنید.
Please come down(downstairs). لطفا"بفرمایید پایین
Something light, please. لطفا یک چیز سبک.
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
Please check the water. لطفا آب را کنترل کنید.
No milk, please. لطفا بدون شیر.
Some sugar, please. لطفا مقداری شکر.
kindly لطفا از روی مرحمت
I'd like breakfast, please. لطفا صبحانه میخواهم.
PLease let me know(notiffy me). لطفا" به من خبر بدهید
I'd like a dessert, please. لطفا دسر میخواهم.
The bill, please. لطفا صورت حساب.
Please make yourself comfortable. لطفا" راحت باشید
Please check the battery. لطفا باطری را کنترل کنید.
Please don't wake me until 9 o'clock! لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
A ticket to Bath, please. لطفا یک بلیت به شهر باته.
Please reply as a matter of urgency. لطفا فوری پاسخ دهید.
I want one of these please. لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
Please check the oil. لطفا روغن را کنترل کنید.
Please pass round the fruit . لطفا" میوه را دور بگردانید
I'd like a cup of coffee, please. لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
Please have my bill ready. لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
condescendingly ازروی فروتنی یامهربانی لطفا
Please show me the way out I'll show you ! لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
Please write down your new address . لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
Please get me a taxi. لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
Please let me in on your affairs . لطفا" مرا در کارهایتان واردکنید
Please give me this one . این یکی را لطفا" بدهید
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
Please turn left now. لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Please consider my suggestion. لطفا" به پیشنهاد من توجه کنید
Please do not touch! لطفا دست نزن [نزنید] !
Hold the line, please! لطفا گوشی را نگه دارید!
A pot of tea for 4, please. لطفا یک قوری چایی 4 نفره.
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
Please keep me posted(informed). لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید )
Please heat up my food. لطفا" غذایم را داغ کنید
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
Can you give me the key, please? لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
Would you wait for me, please? ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
A cup of tea with lemon, please. لطفا یک فنجان چای با لیمو ترش.
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
Please partake of this meal . لطفا" از این غذا صرف کنید
Save this for me, please! لطفا این را برای من نگه دار!
May I have my bill, please? ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
Please listen carfully for the telephone tI'll I come back . لطفا" گوش ات به تلفن با شد تامن برگردم
Two coffees please . لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Please help yourself ( with the food ) . لطفا" برای خودتان غذا بکشید
I'd like a haircut, please. لطفا میخواهم موهایم را اصلاح کنم.
Please check the spear tyre, too. لطفا تایر زاپاس را هم کنترل کنید.
Move along, please! [in a crowd] لطفا بجلو حرکت کنید! [در جمعیتی]
Could we have a fork please? ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
Please put these clocolates aside for me . لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید
If there is a reason for complaint, please contact ... اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
Please face me when I'm talking to you. لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
Could we have a plate please? ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
repondez s'il vous plait [RSVP] لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
Can you send a mechanic, please? آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟
Can you send a breakdown lorry, please? آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟
please reply لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
Would you post this for me, please? ممکن است لطفا این را برای من پست کنید؟
Take this luggage to the taxi, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
Would you change the tyre please? آیا ممکن است لطفا لاستیک را عوض کنید؟
Would you call the head waiter, please? لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
Would you change the lamp please? آیا ممکن است لطفا لامپ را عوض کنید؟
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
Could we have some matches please? ممکن است لطفا چند تا کبریت برایمان بیاورید؟
I'll have a beer with a rum chaser. لطفا یک آبجو و بعد یک عرق رم که گلویم را صاف کند.
May I have the menu, please? ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟
Could we have a napkin please? ممکن است لطفا یک دستمال سفره برایمان بیاورید؟
May I have the drink list, please? ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
Could you repeat what you said, please? میشود لطفا آن چیزی را که گفتید دوباره تکرار کنید؟
Take this luggage to the bus, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
Please supply the facts relevant to the case. لطفا" حقایق ومطالبی را که با موضوع مناسبت دارد فراهم کنید
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble. حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن.
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com