English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
entertain سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained سرگرم کردن گرامی داشتن
entertains سرگرم کردن گرامی داشتن
Other Matches
cherishes گرامی داشتن
value گرامی داشتن
to fondle to the heart گرامی داشتن
cherishing گرامی داشتن
values گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
valuing گرامی داشتن
cherish گرامی داشتن
treasure گنجینه اندوختن گرامی داشتن
treasuring گنجینه اندوختن گرامی داشتن
treasures گنجینه اندوختن گرامی داشتن
treasured گنجینه اندوختن گرامی داشتن
endearments گرامی کردن
endearment گرامی کردن
amuse سرگرم کردن
amuses سرگرم کردن
inveigle فریفتن سرگرم کردن
sport تفریحی سرگرم کردن
sported تفریحی سرگرم کردن
pleases سرگرم کردن لطفا
inveigled فریفتن سرگرم کردن
sports تفریحی سرگرم کردن
please سرگرم کردن لطفا
inveigles فریفتن سرگرم کردن
inveigling فریفتن سرگرم کردن
occupy تصرف کردن سرگرم کردن
occupies تصرف کردن سرگرم کردن
occupying تصرف کردن سرگرم کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
dear گرامی پرارزش
precious تصنعی گرامی
dearest گرامی پرارزش
dearer گرامی پرارزش
dears گرامی پرارزش
occupied <adj.> سرگرم
amused <adj.> سرگرم
intent on doing anything سرگرم کرد
entertaining سرگرم کننده
divertive سرگرم کننده
accompanies سرگرم بودن
accompany سرگرم بودن
accompanied سرگرم بودن
amusing سرگرم کننده
amusingly سرگرم کننده
engaging سرگرم کننده
amused سرگرم شده و مشغول
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
sportive سرگرم تفریح وورزش ورزشی
entertainingly بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
evince معلوم کردن ابراز داشتن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
informs مستحضر داشتن اگاه کردن
rage غضب کردن شدت داشتن
raged غضب کردن شدت داشتن
rages غضب کردن شدت داشتن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
shoot درد کردن سوزش داشتن
trut اطمینان داشتن توکل کردن
awarding مقرر داشتن اعطا کردن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
impounds ضبط کردن نگه داشتن
impounding ضبط کردن نگه داشتن
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
impounded ضبط کردن نگه داشتن
impound ضبط کردن نگه داشتن
informing مستحضر داشتن اگاه کردن
award مقرر داشتن اعطا کردن
awarded مقرر داشتن اعطا کردن
inhibit باز داشتن و نهی کردن
inform مستحضر داشتن اگاه کردن
awards مقرر داشتن اعطا کردن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
inhibits باز داشتن و نهی کردن
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
partook بهره داشتن طرفداری کردن
treat بحث کردن سروکار داشتن با
aspire ارزو کردن اشتیاق داشتن
embosom بغل کردن عزیز داشتن
divert متوجه کردن معطوف داشتن
aspired ارزو کردن اشتیاق داشتن
snifter خرخر کردن زکام داشتن
persuades بران داشتن ترغیب کردن
persuade بران داشتن ترغیب کردن
to keep off دورنگاه داشتن دفع کردن
treats بحث کردن سروکار داشتن با
aspires ارزو کردن اشتیاق داشتن
treated بحث کردن سروکار داشتن با
aspiring ارزو کردن اشتیاق داشتن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
persuading بران داشتن ترغیب کردن
withholding مضایقه داشتن خودداری کردن
diverted متوجه کردن معطوف داشتن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
diverts متوجه کردن معطوف داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
withhold مضایقه داشتن خودداری کردن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
withholds مضایقه داشتن خودداری کردن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
withheld مضایقه داشتن خودداری کردن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
shoots درد کردن سوزش داشتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear احساس ترس کردن [داشتن]
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
envisages انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
playing بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays بازی کردن حرکت ازاد داشتن
aim قصد داشتن هدف گیری کردن
simulates شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaging انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
envisage انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
played بازی کردن حرکت ازاد داشتن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotypy یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingling سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
withold دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
tingles سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
turn (someone) off <idiom> ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
tingle سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
simulating شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulate شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
aimed قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotypes یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aims قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
avouch مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
play بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotyping یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
immobilizing ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
immobilized ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plans طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
immobilising ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
uncorks چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
precipitates سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
precipitated سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
precipitate سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncork چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorked چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorking چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
immobilizes ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
to have the kindness to help s لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
meander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com