English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (17 milliseconds)
English Persian
crash سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashed سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashes سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashing سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashingly سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
Other Matches
to run upon any one بکسی برخورد یا تصادف کردن
crashes سقوط کردن هواپیما
crash land سقوط کردن هواپیما
crash-lands سقوط کردن هواپیما
crash-landing سقوط کردن هواپیما
crashingly سقوط کردن هواپیما
crashing سقوط کردن هواپیما
crash-landed سقوط کردن هواپیما
crash سقوط کردن هواپیما
crash-land سقوط کردن هواپیما
crashed سقوط کردن هواپیما
aborted سقوط کردن موشک یا هواپیما
aborts سقوط کردن موشک یا هواپیما
aborting سقوط کردن موشک یا هواپیما
abort سقوط کردن موشک یا هواپیما
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
impingement برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
turnaround cycle مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
terrain avoidance اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
hurtled با چیزی تصادف کردن
hurtling با چیزی تصادف کردن
to fall across anything به چیزی تصادف کردن
hurtles با چیزی تصادف کردن
hurtle با چیزی تصادف کردن
to i. on something به چیزی خوردن یا تصادف کردن
collides تصادف کردن برخورد کردن
collided تصادف کردن برخورد کردن
collide تصادف کردن برخورد کردن
colliding تصادف کردن برخورد کردن
spume کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sideswipe برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipes برخورد کردن به پهلوی چیزی
to bump [into] برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
paradrag drop سقوط ازاد از ارتفاع کم سقوط با چتر کمکی
four by two خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
manspace جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
landing gear چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
touchdowns تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdown تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
barometric leveling تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
plane director نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
air mileage indicator کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
aircraft arresting barrier وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
space charter اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
screwpropeller پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
coordinated turn دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
moment ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
azimuth indicator شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
apron محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aircraft cross servicing سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
clear way محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
chance تصادف
coincidence تصادف
concurrence تصادف
at random به تصادف
shunts تصادف
shunted تصادف
shunt تصادف
coincidences تصادف
accident تصادف
encounters تصادف
occurance تصادف
accidentalism تصادف
randomly تصادف
random تصادف
occurence تصادف
chanced تصادف
encounter تصادف
encountered تصادف
collisions تصادف
impingement تصادف
encountering تصادف
gambling تصادف
accidentalness تصادف
chances تصادف
collision تصادف
accidents تصادف
occurrence تصادف
chancing تصادف
occurrences تصادف
fortuity تصادف
accidents تصادف اتومبیل
hits ضربت تصادف
colliding تصادف کردن
accidental <adj.> برحسب تصادف
jars تصادف کردن
accident تصادف اتومبیل
impinged تصادف کردن
hit ضربت تصادف
hitting ضربت تصادف
accidentalism تصادف گرایی
impinges تصادف کردن
by hazard <adv.> بطور تصادف
coincidentally <adv.> بطور تصادف
incidentally <adv.> بطور تصادف
by happenstance <adv.> بطور تصادف
fortuitously <adv.> بطور تصادف
jarred تصادف کردن
impinge تصادف کردن
to come in to collision تصادف کردن
occurrence تصادف رویداد
crush تصادف کردن
crushed تصادف کردن
crushes تصادف کردن
stochastical <adj.> برحسب تصادف
stochastic <adj.> برحسب تصادف
random <adj.> برحسب تصادف
occurrences تصادف رویداد
incidental <adj.> برحسب تصادف
fortuitous <adj.> برحسب تصادف
to blunder upon به تصادف برخوردن به
collides تصادف کردن
run upon تصادف کردن با
accidentally <adv.> بطور تصادف
accidently <adv.> بطور تصادف
incidence تصادف وقوع
as it happens <adv.> بطور تصادف
by accident <adv.> بطور تصادف
by a coincidence <adv.> بطور تصادف
collide تصادف کردن
by chance <adv.> بطور تصادف
collided تصادف کردن
to tun a تصادف کردن با
run against تصادف کردن با
adventitious <adj.> برحسب تصادف
come into collision تصادف کردن
haphazard <adj.> برحسب تصادف
haphazardly برحسب تصادف
contingent [accidental] <adj.> برحسب تصادف
hit or miss برحسب تصادف
at random <adv.> بطور تصادف
coincidental <adj.> برحسب تصادف
casual [not planned] <adj.> برحسب تصادف
jar تصادف کردن
downfall سقوط
tailspin سقوط
crashes سقوط
collapsing سقوط
collapses سقوط
collapsed سقوط
collapse سقوط
low dwon سقوط
crashingly سقوط
crash سقوط
chute سقوط
chutes سقوط
crashed سقوط
prolapse سقوط
dropping سقوط
dropped سقوط
drop سقوط
nosedive سقوط
nosedived سقوط
nosedives سقوط
falling سقوط
nosediving سقوط
downcome سقوط
prolapsus سقوط
crashing سقوط
come down سقوط
drops سقوط
fall سقوط
elapsing سقوط
crack up سقوط
crack-up سقوط
elapse سقوط
elapses سقوط
Accidentally. By chance. By accident. بر حسب تصادف [تصادفا]
smack into <idiom> بهم خوردن ،تصادف
endo تصادف منجر به واژگونی
By a happy coincidence. دراثر حسن تصادف
bopped تصادف کردن برخوردکردن
What a coincidence ! چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com