English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
half loaded سلاح نیمه پر
Search result with all words
half loaded سلاح نیمه خرج گذاری شده
Other Matches
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorses رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
range card کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate نیمه نیمه روی هم گذاشتن
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semipublic نیمه عمومی نیمه دولتی
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
weaponless بی سلاح
armament سلاح
arm سلاح
armaments سلاح
armour سلاح
armouring سلاح
weapon سلاح
armor سلاح
weapons سلاح
arms control کنترل سلاح
airgun سلاح بادی
airguns سلاح بادی
to fly to arms سلاح برداشتن
automatic weapon سلاح خودکار
heavy arm سلاح سنگین
panoply سلاح کامل
ranges برد سلاح
ranged برد سلاح
range برد سلاح
to carry arms سلاح برداشتن
pieces قبضه سلاح
piece قبضه سلاح
loading پر کردن سلاح
spica سماک بی سلاح
side armor سلاح کمری
under arms تحت سلاح
weaponry تهیه سلاح
distance برد سلاح
accident علامت سلاح
offensive weapon سلاح خطرناک
disarmament خلع سلاح
offensive weapon سلاح تهاجمی
distances برد سلاح
accidents علامت سلاح
chemical munition سلاح شیمیایی
dis armament خلع سلاح
disarmed خلع سلاح کردن
disarm خلع سلاح کردن
range correction تصحیح برد سلاح
cycle of operation دوره عمل سلاح
artillery carriage قنداق سلاح توپخانه
disarms خلع سلاح کردن
safety lock چفت ضامن سلاح
bear arms تحت سلاح رفتن
brandish تکان دادن سلاح
brandishing تکان دادن سلاح
brandishes تکان دادن سلاح
brandished تکان دادن سلاح
unarm خلع سلاح کردن
intermediate range سلاح برد متوسط
loading خرج گذاری کردن سلاح
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
nuke با سلاح اتمی حمله کردن
nukes با سلاح اتمی حمله کردن
nuking با سلاح اتمی حمله کردن
jutte نوعی سلاح بنام ده دست
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
failures عمل نکردن گیر سلاح
nuked با سلاح اتمی حمله کردن
failure عمل نکردن گیر سلاح
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
bazooka یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
concrete steel سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
bazookas یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
from mid may to mid june از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
civil nuclear powers کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
range calibration تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
catches ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
division line خط نیمه
mid نیمه
stiffish نیمه شق
moiety نیمه
part way نیمه
mid- نیمه
semis نیمه
in noon of night در نیمه شب
semi نیمه
half deck نیمه پل
midnight نیمه شب
disarm خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarmed خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarms خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
semicrystalline نیمه متبلور
semiconscious نیمه اگاه
semidetached نیمه مجزا
semidivine نیمه خدا
semicolonial نیمه ازاد
semidivine نیمه الهی
semicolonial نیمه مستعمره
semicrystalline نیمه بلورین
semicolonialism نیمه مستعمراتی
semiconscious نیمه هوشیار
semi mechanization نیمه مکانیزه
semi literate نیمه نویسا
nocturn عبادت نیمه شب
quasi convex نیمه محدب
quasi concave نیمه مقعر
quasi commercial نیمه بازرگانی
quasi public نیمه عمومی
quasi public نیمه دولتی
quasi private نیمه خصوصی
preconscious نیمه هشیار
partially sighted نیمه بینا
partially hearing نیمه شنوا
partial fixing نیمه گیرداری
semiopaque نیمه کدر
second half نیمه دوم
semiconscious نیمه بیهوش
semi official نیمه رسمی
semi independent نیمه مستقل
semi conductor نیمه هادی
semicinductor نیمه رسانا
semicinductor نیمه هادی
semiautomatic نیمه خودکار
semiarid نیمه خشک
semiarboreal نیمه درختی
semiaquatic نیمه ابزی
semiactive نیمه فعال
semi trailer نیمه یدک
semi skilled نیمه ماهر
middle watch نگهبانی نیمه شب
half-column نیمه ستون
subovate نیمه بیضی
subfossil نیمه سنگواره
subarid نیمه خشک
subadult نیمه بالغ
subacute نیمه حاد
shaly clay رس نیمه بلوری
semivitrified نیمه شیشهای
semitropic نیمه گرمسیری
semitransparent نیمه شفاف
semitranslucent نیمه شفاف
semitranslucent نیمه کدر
semiterrestrial نیمه خاکی
semisynthetic نیمه ترکیبی
semisynthetic نیمه مصنوعی
subsaline نیمه شور
half-timbered نیمه چوبی
half-bat آجر نیمه
dwarf wall دیوار نیمه
aileron نیمه لچکی
aileron نیمه سنتوری
underemployed نیمه کار
sub-tropical نیمه حاره
semi-precious نیمه گرانبها
semi-precious نیمه بهادار
semi-final نیمه نهایی
semi-conscious در حال نیمه غش
semi-conscious نیمه بیهوش
semi-conscious نیمه هشیار
semisolid نیمه جامد
semiskilled نیمه ماهر
semihard نیمه محکم
solid state نیمه هادی
semihard نیمه سخت
semigloss نیمه شفاف
semigloss نیمه درخشان
semiofficial نیمه رسمی
semiformal نیمه رسمی
semifluid نیمه ابکی
semifixed نیمه ثابت
semifinal نیمه نهایی
semierect نیمه قائم
semierect نیمه ایستاده
semidomesticated نیمه اهلی
semilate نیمه دیررس
semiliquid نیمه مایع
semirigid نیمه سخت
semireligious نیمه مذهبی
semipublic نیمه همگانی
semipro نیمه حرفهای
semiprivate نیمه خصوصی
semipermeable نیمه تراوا
semipermanent نیمه جاودان
semiparasitic نیمه انگلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com