Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
greeting
سلام کننده
greetings
سلام کننده
Other Matches
parting salute
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
To stand at the salute.
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
saluted
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting battery
توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
salutes
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
hand salute
سلام نظامی دادن سلام نظامی
howdy
سلام !
ave
سلام
good afternoon
سلام
saluted
سلام
salaamed
سلام
greeting
سلام
salaam
سلام
regarded
سلام
regards
سلام
regard
سلام
saluting
سلام
greets
: سلام
greeted
: سلام
greet
: سلام
salaaming
سلام
salute
سلام
kind regards
سلام
salaams
سلام
salutation
سلام
hello
سلام
hullo
سلام
greetings
سلام
allhail
سلام
all hail
سلام
salutations
سلام
salutes
سلام
saluted
سلام دادن
blank catridge
گلوله سلام
stye
سنده سلام
full dress
لباس سلام
salutes
سلام دادن
salute
سلام دادن
sty
سنده سلام
color salute
سلام به پرچم
sties
سنده سلام
salaams
سلام کردن
styes
سنده سلام
saluting
سلام دادن
salaaming
سلام کردن
take the salute
سلام گرفتن
salaamed
سلام کردن
minute gun
توپ سلام
hullos
سلام کردن
hellos
سلام کردن
nodding acquaintance
سلام علیک
admirals' march
سلام تیمساری
hail
: سلام درود
hail
سلام کردن
hailed
: سلام درود
hailed
سلام کردن
hailing
: سلام درود
hailing
سلام کردن
to give the time of day
سلام کردن
hails
: سلام درود
hails
سلام کردن
to take the salute
سلام گرفتن
salaam
سلام کردن
saluting gun
توپ سلام
half cap
نیم سلام
gun salute
تیر سلام
hallos
سلام کردن
hello
سلام کردن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
to salute an officer
افسری را سلام دادن
to make a curtsy
سلام زنانه کردن
curtsey
سلام یاتواضع کردن
hail
سلام برشما باد
hails
سلام برشما باد
to return a greeting
جواب سلام دادن
Please give him my (best) regards.
سلام مرا به اوبرسانید
evening gun
توپ سلام شامگاه
Give him my regards.
سلام من را به او برسان.
[مرد]
hailing
سلام برشما باد
They greeted each other.
با هم سلام وتعارف کردند
curtsies
سلام یاتواضع کردن
fire salute
توپ سلام انداختن
curtseying
سلام یاتواضع کردن
curtsied
سلام یاتواضع کردن
to fire salute
توپ سلام انداختن
curtsying
سلام یاتواضع کردن
saluter
سلام دهنده یاکننده
curtsy
سلام یاتواضع کردن
give my r. s to him
سلام مرابه او برسانید
Remember me to him.
سلام من را به او برسان.
[مرد]
peace be with you
سلام برشما باد
hailed
سلام برشما باد
half cap
سلام با اندک تکانی درکلاه
To greet someone . To exchange greetings with someone.
با کسی سلام وتعارف کردن
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
present arms
سلام درحال پیش فنگ
personal salute
تیر سلام برای افراد
levee
سلام عام بارعام دادن
salutation
تعارف سلام اول نامه
To be a nodding acquaintance of someone .
با کسی سلام وعلیک داشتن
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
he has an axe to grind
سلام لربی طمع نیست
gratulate
تبریک گفتن سلام کردن
salutations
تعارف سلام اول نامه
Everyone sends their regards to you.
همگی بهت سلام رسوندن.
to do make or pay obeisance to
بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
Can't you just say hello like a normal person?
نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
ahoy
ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
parting shots
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
gun salute
سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
capped
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salute
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
cap
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
salvoes
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com