English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
trigmous سه بار عروسی کرده
Search result with all words
married عروسی کرده متاهل
Other Matches
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
marriage عروسی
marriages عروسی
bridal عروسی
espousal عروسی
spousal عروسی
wedlock عروسی
weddings عروسی
wedding عروسی
nuptials عروسی
nuptial عروسی
hymens عروسی
matrimony عروسی
hymen عروسی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
wedding جشن عروسی
marriage preparations تدارکات عروسی
internuptial وابسته به عروسی
get marriage عروسی کردن
bridal جشن عروسی
matrimonial وابسته به عروسی
digamy عروسی دوباره
handfast پیمان عروسی
hedge marriage عروسی زیرجلی
nuptials نکاحی عروسی
marriageable درخور عروسی
nuptial نکاحی عروسی
weddings جشن عروسی
marriage جشن عروسی
mismarriage عروسی ناجور
marriages جشن عروسی
wed عروسی کردن با
the advantages of marriage فوائد عروسی
the nuptial day روز عروسی
nuptial ceremonies ایین عروسی
to chang one's condition عروسی کردن
to get married عروسی کردن
to change ones condition عروسی کردن
marries عروسی کردن
marry عروسی کردن
wedding ring انگشتر عروسی
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
marriage lines گواهی نامه عروسی
espouse عروسی کردن نامزدکردن
espousing عروسی کردن نامزدکردن
espouses عروسی کردن نامزدکردن
espoused عروسی کردن نامزدکردن
remarry دوباره عروسی کردن
remarries دوباره عروسی کردن
remarried دوباره عروسی کردن
anniversaries جشن سالیانه عروسی
hymen خدای عروسی ونکاح
spousal زفاف وابسته به عروسی
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
hymens خدای عروسی ونکاح
genial bed رختخواب یافراش عروسی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
anniversary جشن سالیانه عروسی
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
consummating انجام دادن عروسی کردن
consummates انجام دادن عروسی کردن
consummate انجام دادن عروسی کردن
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
consummated انجام دادن عروسی کردن
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
unconsciously غش کرده
turgid <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
off the trail پی گم کرده
gelid یخ کرده
puffed <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
infusion دم کرده
infusions دم کرده
unconscious غش کرده
puffy <adj.> پف کرده
bouffant پف کرده
soufflTs پف کرده
bloat پف کرده
puff pastry پف کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
souffle پف کرده
beastby کرده
farcie دلمه کرده
farci دلمه کرده
self taught تحصیل کرده
fled فرار کرده
sawn اره کرده
farthingale دامن پف کرده
smoothfaced صاف کرده
risen طلوع کرده
fecit درست کرده
educated تحصیل کرده
purified پاک کرده
rooted ریشه کرده
sweated عرق کرده
turgid <adj.> آماس کرده
mistaken اشتباه کرده
grown رشد کرده
clarified صاف کرده
nodular ورم کرده
baggily بطورباد کرده
bendon نیت کرده
iced ppa خنک کرده
billowy باد کرده
in flower شکوفه کرده
blubbery ورم کرده
let it be done کرده شود
inwrought از تو کار کرده
it is very easily done کرده میشود
intumescent باد کرده
fucate رنگ کرده
deep rooted ریشه کرده
off the track ازخط پی گم کرده
enrooted ریشه کرده
beheld مشاهده کرده
fretty اماس کرده
pulled خشک کرده
fubsy قوز کرده
ghee کره اب کرده
ghi کره اب کرده
distent ورم کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
strained صاف کرده
overage کم رشد کرده
intumescent اماس کرده
tumid <adj.> ورم کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
getting کسب کرده
gets کسب کرده
get کسب کرده
shots اصابت کرده
fried سرخ کرده
tumescent ورم کرده
full grown رشدکامل کرده
full-grown رشدکامل کرده
wedded ازدواج کرده
tinned قوطی کرده
restrained لگام کرده
blown ورم کرده
airless گرفته یا دم کرده
began شروع کرده
decorated زینت کرده
knotted ازدحام کرده
puffy <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
puffed <adj.> ورم کرده
grown-up رشد کرده
grown-ups رشد کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
inveterate ریشه کرده
carpeted فرش کرده
hidden پنهان کرده
turgid <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> باد کرده
bunged up باد کرده
shot اصابت کرده
puffed <adj.> باد کرده
chose انتخاب کرده
puffed <adj.> آماس کرده
picked پاک کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
refined تمیز کرده
painted رنگ کرده
iced خنک کرده
protuberant باد کرده
unruffled ارام کرده
testate وصیت کرده
tumid اماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
puffy <adj.> آماس کرده
they have done their work را کرده اند
whey شیرچرخ کرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com