Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
it has sides
سه پهلو دارد
Other Matches
line abreast
کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
They were walking three abreast.
سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
collateral
پهلو به پهلو متوازی
side by side columns
ستونهای پهلو به پهلو
galncing collision
برخورد پهلو به پهلو
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
handing
پهلو
hand
پهلو
sideways
از پهلو
decagon
ده پهلو
two edged
دو پهلو
laterally
از پهلو
abreast
پهلو به پهلو
hexagons
شش پهلو
hexagon
شش پهلو
three sided
سه پهلو
two-edged
دو پهلو
yoko
پهلو
nip and tuck
پهلو به پهلو
sidewards
از پهلو
flanked
پهلو
flanking
پهلو
side arm
از پهلو
ship side
پهلو
sideward
از پهلو
one sided
یک پهلو
sideling
از پهلو
side view
از پهلو
side by side
پهلو به پهلو
broadside
به پهلو
broadsides
به پهلو
flank
پهلو
along side
در پهلو
sexangle
شش پهلو
side
پهلو
sidling
از پهلو
sides
پهلو
triangles
سه پهلو سه بر
triangle
سه پهلو سه بر
by
از پهلو
one-sided
یک پهلو
skid
به پهلو سریدن
slab sided
پهن پهلو
pentagons
پنج پهلو
skidded
به پهلو سریدن
polygons
بسیار پهلو
polygon
بسیار پهلو
transfer
پهلو- رفت
skidding
به پهلو سریدن
multivocal
چند پهلو
transferring
پهلو- رفت
transfers
پهلو- رفت
pentagon
پنج پهلو
sideway
فرعی از پهلو
octangular
هشت پهلو
scalene
نابرابر پهلو
pulmonitis
سینه پهلو
septilateral
هفت پهلو
prevarication
حرف دو پهلو
pitch diameter
قطر پهلو
quinquelat eral
پنج پهلو
broadsides
ناو به پهلو
quindec agon
پانزده پهلو
broadside
ناو به پهلو
side blown converter
مبدل پهلو دم
peripeneumony
سینه پهلو
side
پهلو کناره
sidestroke
شنای پهلو
pentangular
پنج پهلو
sides
پهلو کناره
along side
پهلو به پهلوی
heptagonal
هفت پهلو
pneumonia
سینه پهلو
equilateral
دو پهلو برابر
polygonal
بسیار پهلو
octagon
هشت پهلو
octagons
هشت پهلو
double-entendres
حرف دو پهلو
double entendre
حرف دو پهلو
double talk
جمله دو پهلو
lateral flexion
خم شدن به پهلو
sideswipes
پهلو زدن به
multilateral
چند پهلو
goosewing
دو پهلو بادبان
many-sided
چند پهلو
many sided
چند پهلو
list
یک پهلو شدن
skids
به پهلو سریدن
yoko geri
ضربه به پهلو
sideswipe
پهلو زدن به
slides
حرکت از پهلو
slide
حرکت از پهلو
double entendres
حرف دو پهلو
sidestepping
صعود پلهای از پهلو
sidestepped
صعود پلهای از پهلو
equivocal
دارای ابهام دو پهلو
sidesteps
صعود پلهای از پهلو
yoma tsuki
ضربه با دو دست به پهلو
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
pneumococcus
میکرب سینه پهلو
equiangular triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
equilateral triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
pinwheel
چرخش از پهلو بدوربارفیکس
palter
دو پهلو سخن گفتن
crabs
به پهلو حرکت کردن
lateralrelationship
نسبت در خط افقی از پهلو
sidewinder
ضربت سنگین از پهلو
harbourage
پهلو گرفتن در بندر
quadrilaterals
چهار پهلو چهارضلعی
quadrilateral
چهار پهلو چهارضلعی
crab
به پهلو حرکت کردن
companionship
مصاحبت پهلو نشینی
sidestep
صعود پلهای از پهلو
chinese landing
پهلو گرفتن به سبک چینی
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
To dock . To berth.
پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
scotch verdict
حکم غیرقطعی ودو پهلو
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
scissor kick
پای قیچی در شنای پهلو
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
lateral pass
پاس توپ فوتبال از پهلو
pleuropneumonia
ذات الجنب توام با سینه پهلو
yaw
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
yawed
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
isosceles triangle
مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
isosceles triangles
مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
bacon
گوشت نمک زدهء پهلو و پشت خوک
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
prevarication
ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
stockli
حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
hendecagon
یازده پهلو یازده ضلعی
rollover
غلطیدن روی یا غلطیدن به پهلو
heavy fighting is in progress
دارد
hast
او دارد
he has worms
دارد
chains
دارد.
chain
دارد.
has
دارد
are there any remarks?
دارد
there is a time for everything
دارد
he is ill with fever
تب دارد
he has a rage for money
دارد
what hurt is there in that
چه زیانی دارد
figure on
<idiom>
بستگی دارد به
he speaks to the purpose
قصدی دارد
Windows GDI
بیتی دارد
he is 0 years old
او ده سال دارد
not a patch on
چه دخلی دارد
he is fifty
تمام دارد
he has an axe to grind
غرض دارد
multungulate
که بیش از دو سم دارد
what matter?
چه اهمیت دارد
the probability is
احتمال دارد
He has a day off.
او مرخصی دارد.
god is
خداوجود دارد
walls have ears
گوش دارد
There is a knack in it .
یک فنی دارد
he has a spite against me
بامن لج دارد
there is a rumour that
شهرت دارد که
he has an a. to grind
مقصود دارد
it depends
[on]
بستگی دارد
[به]
leek d;
[,vjvi ;i fv'ihd \ik ,
بزرگ دارد
the reason is two fold
دودلیل دارد
the reason is manifold
چنددلیل دارد
he has a maggot in his head
وسواس دارد
he tops .0 metres
یک مترونیم قد دارد
But one leg to the fowl.
<proverb>
مرغ یک پا دارد .
I owe him a dept of gratitude.
حق بگردنم دارد
what the odds
چه اهمیت دارد
it is usual with him
عادت دارد
virus
وجود دارد
viruses
وجود دارد
our library is well stocked
خوبی دارد
Buttonhole
کتی که در دو طرف دکمه دارد
it is sufficiently stamped
کسرتمبر دارد
There is something wrong with the ...
... عیب دارد.
it is particularly difficult
یک اشکال بخصوصی دارد
he has much merit
خیلی قابلیت دارد
he insists on going
اصرار دارد برفتن
He writes a legible ( beautiful ) hand .
خط خوانایی ( قشنگه ) دارد
it is particularly difficult
یک دشواری ویژه دارد
well and good
باشد چه ضرر دارد
in all like
احتمال کلی دارد
the export of ... is granted the premium.
صدور ... جایزه دارد.
He takes my advice. He listens to me.
از من حرف شنوایی دارد
The kettel is boiling.
قوری دارد می جوشد
to bring grist to the mill
نان دراب دارد
basses
کسی که صدای بم دارد
he has Roman nose
او بینی عقابی دارد
and there an end.
و پایان وجود دارد.
it askes for attention
توجه لازم دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com