English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (27 milliseconds)
English Persian
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
Other Matches
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
fare dodger کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
embarking درکشتی سوار کردن
embarked درکشتی سوار کردن
embark درکشتی سوار کردن
embarks درکشتی سوار کردن
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
mounting سوار کردن وسایل
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
juryrig سوار کردن موقت وسایل
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
automotive مربوط به وسایل نقلیه خودرو
tachograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
speedograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
mounted به طور سواره سوار شده روی وسیله دیگر
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
Which bus do I take for the opera? برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
Which bus do I take to Victoria Station? کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
cavalry man سوار در سوار نظام
transhipment انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
transhipment انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
fabricate سوار کردن
mounts سوار کردن
modulating سوار کردن
mount سوار کردن
assembled سوار کردن
assembles سوار کردن
rigs سوار کردن
assemble سوار کردن
rigged سوار کردن
fabricated سوار کردن
take up سوار کردن
rig سوار کردن
modulate سوار کردن
fabricating سوار کردن
fabricates سوار کردن
modulates سوار کردن
enchase سوار کردن
pick up سوار کردن مسافر
assembles سوار کردن قطعات
imbark در کشتی سوار کردن
sets سوار کردن جاانداختن
install سوار کردن جادادن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
modulating سوار کردن موج
rodeos سوار کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
modulate سوار کردن موج
take on مسافر سوار کردن
modulates سوار کردن موج
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
setting up سوار کردن جاانداختن
installing سوار کردن جادادن
assemble سوار کردن قطعات
entrain سوار کردن کشیدن
assembled سوار کردن قطعات
installs سوار کردن جادادن
staging سوار کردن جا دادن
set سوار کردن جاانداختن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
assemblages انجمن عمل سوار کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
assemblage انجمن عمل سوار کردن
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
removable قابل سوار و پیاده کردن
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
piggy back traffic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggyback trafic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
piggybacks پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
piggyback پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
jig ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
floppy دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
assembles سوار کردن گردهمایی کردن
mount قنداق سوار کردن بر پا کردن
assemble سوار کردن گردهمایی کردن
mounts قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled سوار کردن گردهمایی کردن
board سوار
trooper سوار
outside ofa horse سوار
boarded سوار
horsewomen سوار
horseback سوار
piece سوار
pieces سوار
in the saddle سوار
horsewoman سوار
troopers سوار
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
horsewomen سوار اسب
rider سوار کار
modulation سوار سازی
surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
equestrienne زن اسب سوار
board surfer موج سوار
horseman اسب سوار
horseman سوار کار
biker موتورسیکلت سوار
biker دوچرخه سوار
vedette قراول سوار
mounted سوار شده
ride سوار شدن
riders سوار کار
horsewoman سوار اسب
rides سوار شدن
on board a ship سوار کشتی
armored cavalry سوار زرهی
on shipboard سوار کشتی
boot and saddle سوار شوید
bicyclist دوچرخه سوار
on stilts سوار چوب پا
acheval سوار بر اسب
up سوار براسب سر پا
mounts سوار شدن بر
cavalier اسب سوار
cavalier سرباز سوار
horse breaker چابک سوار
chevalier سوار دلاور
horseback سوار براسب
upping سوار براسب سر پا
equitant سوار بر اسب
washine موج سوار زن
Mts سوار شدن
boaters زورق سوار
cavalry سوار زرهی
reinsman اسب سوار
mount سوار شدن بر
jockeys چابک سوار
cantering سوار اسب
tobogganist سورتمه سوار
tobogganer سورتمه سوار
cantered سوار اسب
get in سوار شدن
canter سوار اسب
get on سوار شدن
jockey چابک سوار
Mt سوار شدن
horsemen اسب سوار
motorist ماشین سوار
motorists ماشین سوار
cyclist دوچرخه سوار
cyclists دوچرخه سوار
upped سوار براسب سر پا
canters سوار اسب
equestrian اسب سوار
horse man اسب سوار
equestrian چابک سوار
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
amaxophobia هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
trafficking رفت و امد وسایل نقلیه
traffics رفت و امد وسایل نقلیه
traffic رفت و امد وسایل نقلیه
automotive تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com