English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (31 milliseconds)
English Persian
fuel سوخت گیری کردن
fueled سوخت گیری کردن
fuelled سوخت گیری کردن
fuelling سوخت گیری کردن
fuels سوخت گیری کردن
refuel سوخت گیری کردن
refueled سوخت گیری کردن
refueling سوخت گیری کردن
refuelled سوخت گیری کردن
refuelling سوخت گیری کردن
refuels سوخت گیری کردن
Search result with all words
fuel تقویت سوخت گیری کردن
fueled تقویت سوخت گیری کردن
fuelled تقویت سوخت گیری کردن
fuelling تقویت سوخت گیری کردن
fuels تقویت سوخت گیری کردن
Other Matches
refueled سوخت گیری
refuelling سوخت گیری
fueling سوخت گیری
refuels سوخت گیری
refueling سوخت گیری
refuelled سوخت گیری
refuel سوخت گیری
fule level gage دستگاه اندازه گیری سطح سوخت
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
central refueling provisions سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
air metering force نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
atomizers سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
atomizer سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
refuels تجدید سوخت کردن
refueling تجدید سوخت کردن
refuelling تجدید سوخت کردن
refuel تجدید سوخت کردن
refuelled تجدید سوخت کردن
refueled تجدید سوخت کردن
torch pot [محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
ullage فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
tips باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
ensue پی گیری کردن
ensued پی گیری کردن
ensues پی گیری کردن
follow up پی گیری کردن
decoppering مس گیری کردن
emends غلط گیری کردن
petrol بنزین گیری کردن
emend غلط گیری کردن
factorize فاکتور گیری کردن
measure اندازه گیری کردن
proofread غلط گیری کردن
to seclude oneself کناره گیری کردن
desalt نمک گیری کردن از
dry cleanse لکه گیری کردن
emended غلط گیری کردن
emending غلط گیری کردن
shell سبوس گیری کردن
dry-clean لکه گیری کردن
retire کناره گیری کردن
To remove the stains . لکه گیری کردن
intercept جلو گیری کردن
shelling سبوس گیری کردن
retires کناره گیری کردن
to take measures اندازه گیری کردن
shells سبوس گیری کردن
intercepted جلو گیری کردن
to split hairs نکته گیری کردن
emendate غلط گیری کردن
dry-cleans لکه گیری کردن
dry-cleaning لکه گیری کردن
point هدف گیری کردن
intercepting جلو گیری کردن
prevents پیش گیری کردن
to give wide berth to کناره گیری کردن از
targets هدف گیری کردن
targetted هدف گیری کردن
targetting هدف گیری کردن
deburr پلیسه گیری کردن
decarbonate کاربن گیری کردن
decarbonize کاربن گیری کردن
dry-cleaned لکه گیری کردن
ranging قلق گیری کردن
targeting هدف گیری کردن
targeted هدف گیری کردن
target هدف گیری کردن
preventing پیش گیری کردن
prevented پیش گیری کردن
prevent پیش گیری کردن
precludes پیش گیری کردن
hold aloof کناره گیری کردن
precluded پیش گیری کردن
secede کناره گیری کردن
seceded کناره گیری کردن
secedes کناره گیری کردن
seceding کناره گیری کردن
caulk بتونه گیری کردن
to keep one's distance کناره گیری کردن
preclude پیش گیری کردن
over refine زیادنکته گیری کردن
throw up کناره گیری کردن از
cavilled خرده گیری کردن
precluding پیش گیری کردن
fussiness ایراد گیری کردن
caviling خرده گیری کردن
caviled خرده گیری کردن
cavil خرده گیری کردن
crack down on <idiom> سخت گیری کردن
proofreading غلط گیری کردن
tup جفت گیری کردن
proofreads غلط گیری کردن
intercepts جلو گیری کردن
cavils خرده گیری کردن
to keep oneself to oneself کناره گیری ازمردم کردن
hypercriticize زیاده خرده گیری کردن
intercross تقاطع کردن جفت گیری
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
to throw up کناره گیری کردن از استعفادادن از
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
interceded میانجی شدن میانه گیری کردن
aimed قصد داشتن هدف گیری کردن
intercede میانجی شدن میانه گیری کردن
aim قصد داشتن هدف گیری کردن
aims قصد داشتن هدف گیری کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
mates جفت گیری یاعمل جنسی کردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
mated جفت گیری یاعمل جنسی کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
mate جفت گیری یاعمل جنسی کردن
dispart تقسیم شدن هدف گیری کردن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
intercedes میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding میانجی شدن میانه گیری کردن
abdicated کناره گیری کردن استعفا دادن
meter بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
abdicates کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicate کناره گیری کردن استعفا دادن
meters بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
abdicating کناره گیری کردن استعفا دادن
metre بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
metres بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
take something to heart <idiom> به صورت جدی تصمیم گیری کردن
take something into account <idiom> بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
outbreed جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
dispart شکاف مگسک هدف گیری کردن تفنگ
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
to correct yhe press چیز چاپ شده غلط گیری کردن
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
meters اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metre اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
metres اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
counter flood اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
batches اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
selective clock stetching تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
combustion سوخت
firing سوخت
fueled سوخت
fuel سوخت
fuelled سوخت
fuelling سوخت
gasoline سوخت
propellants سوخت
fuels سوخت
catabolism سوخت
power fuel سوخت
burner frame سوخت
propellant سوخت
stoker سوخت
dissimilation سوخت
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
with the utmost rigour با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
thickened fuel سوخت جامد
burners سوخت پاش
jet سوخت پاش
jets سوخت پاش
fuel سوخت موتور
jetted سوخت پاش
jetting سوخت پاش
solid fuel سوخت جامد
metabolic سوخت و سازی
atomisers سوخت پاش
feeder سوخت رسان
chokes دریچه سوخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com