Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (29 milliseconds)
English
Persian
punch
سوراخ ایجاد کردن
punched
سوراخ ایجاد کردن
punches
سوراخ ایجاد کردن
Search result with all words
perforation
عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
stave
شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
loophole
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loopholes
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
Other Matches
trephine
ایجاد سوراخ بامته
cards
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
to pink out leather
چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
pink
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl
سوراخ سوراخ کردن دریدن
pinker
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
cancellate
سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
riddle
سوراخ سوراخ کردن
riddles
سوراخ سوراخ کردن
centered
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie
[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag
کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
ActiveX
سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
fenestration
چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
sights
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
float stone
سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
sight
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
foraminate
ثقبه دار سوراخ سوراخ
gruyere cheese
پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
gored
سوراخ کردن
bores
سوراخ کردن
boring
سوراخ کردن
pooled
سوراخ کردن
incising
سوراخ کردن
goring
سوراخ کردن
gore
سوراخ کردن
gores
سوراخ کردن
broaching
سوراخ کردن
broaches
سوراخ کردن
stabs
سوراخ کردن
to break open
سوراخ کردن
drills
سوراخ کردن
pool
سوراخ کردن
bore
سوراخ کردن
pools
سوراخ کردن
stabbed
سوراخ کردن
stab
سوراخ کردن
drilled
سوراخ کردن
pierces
سوراخ کردن
broached
سوراخ کردن
to poke a hole in any thing
سوراخ کردن
drill
سوراخ کردن
pierce
سوراخ کردن
broach
سوراخ کردن
foraminate
سوراخ کردن
transfix
سوراخ کردن
wear a hole in
سوراخ کردن
delves
سوراخ کردن
delving
سوراخ کردن
steek
سوراخ کردن
punches
سوراخ کردن
scuttles
سوراخ کردن
scuttled
سوراخ کردن
scuttling
سوراخ کردن
perforating
سوراخ کردن
perforates
سوراخ کردن
perforate
سوراخ کردن
to punch a hole in
سوراخ کردن
to drill through
سوراخ کردن
scuttle
سوراخ کردن
punched
سوراخ کردن
delved
سوراخ کردن
to burn a hole
سوراخ کردن
delve
سوراخ کردن
to set abroach
سوراخ کردن
to pick a hole in
سوراخ کردن
punch
سوراخ کردن
yowl
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
preclude
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowling
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precluding
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowls
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precludes
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
prong
باچنگ ک سوراخ کردن
transfixion
عمل سوراخ کردن
tusk
سوراخ کردن یا کندن
tusks
سوراخ کردن یا کندن
puncturing
سوراخ کردن شکست
punctures
سوراخ کردن شکست
pertusion
عمل سوراخ کردن
prongs
باچنگ ک سوراخ کردن
lack vt
با گلوله سوراخ کردن
broached
سوراخ کردن قایق
precision bore
سوراخ کردن دقیق
puncture
سوراخ کردن شکست
punctured
سوراخ کردن شکست
hollow forge
سوراخ کردن گرم
broach
سوراخ کردن قایق
back drill
از پشت سوراخ کردن
punch
مهر کردن سوراخ
peck
بانوک سوراخ کردن
punches
مهر کردن سوراخ
spit
سوراخ کردن تف انداختن
spits
سوراخ کردن تف انداختن
burr
بامته سوراخ کردن
To bark up the wrong tree.
<idiom>
[سوراخ دعا را گم کردن]
gride
سوراخ کردن فرورفتن
burring
بامته سوراخ کردن
to peck a hole in
با نوک سوراخ کردن
burred
بامته سوراخ کردن
pecked
بانوک سوراخ کردن
lancinate
بانیزه سوراخ کردن
broaches
سوراخ کردن قایق
pecks
بانوک سوراخ کردن
pecking
بانوک سوراخ کردن
burrs
بامته سوراخ کردن
broaching
سوراخ کردن قایق
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
punched
مهر کردن سوراخ
peeps
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeped
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peep
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
engender
ایجاد کردن
engendered
ایجاد کردن
engendering
ایجاد کردن
engenders
ایجاد کردن
screeching
ایجاد کردن
develop
ایجاد کردن
screech
ایجاد کردن
creating
ایجاد کردن
creates
ایجاد کردن
create
ایجاد کردن
screeches
ایجاد کردن
screeched
ایجاد کردن
develops
ایجاد کردن
jabs
خنجر زدن سوراخ کردن
jabbing
خنجر زدن سوراخ کردن
drilled
سوراخ کردن چاه کندن
puncture
سوراخ کردن پنچر شدن
punctures
سوراخ کردن پنچر شدن
jabbed
خنجر زدن سوراخ کردن
puncturing
سوراخ کردن پنچر شدن
drills
سوراخ کردن چاه کندن
punctured
سوراخ کردن پنچر شدن
jab
خنجر زدن سوراخ کردن
drill
سوراخ کردن چاه کندن
slot
سوراخ کردن شکاف کوچک
notch
شکاف چوبخط سوراخ کردن
back drilling attachment
تجهیزات سوراخ کردن از پشت
slotting
سوراخ کردن شکاف کوچک
notches
شکاف چوبخط سوراخ کردن
unkennel
از سوراخ یا لانه بیرون کردن
slots
سوراخ کردن شکاف کوچک
obstructed
ایجاد مانع کردن
obstructs
ایجاد مانع کردن
constructed
ایجاد کردن ساخت
mushroom
بسرعت ایجاد کردن
mushroomed
بسرعت ایجاد کردن
mushrooming
بسرعت ایجاد کردن
construct
ایجاد کردن ساخت
obstruct
ایجاد مانع کردن
To set(create,establish)a precedent.
ایجاد سابقه کردن
tide
جزرومد ایجاد کردن
obstructing
ایجاد مانع کردن
discomfits
ایجاد اشکال کردن
breaches
ایجاد شکاف کردن
breached
ایجاد شکاف کردن
constructs
ایجاد کردن ساخت
discomfited
ایجاد اشکال کردن
discomfit
ایجاد اشکال کردن
constructing
ایجاد کردن ساخت
inbreed
از یک نژاد ایجاد کردن
set off
<idiom>
بالانس ایجاد کردن
canalize
ایجاد ابراه کردن
mushrooms
بسرعت ایجاد کردن
reflating
تورم ایجاد کردن
reflates
تورم ایجاد کردن
reflate
تورم ایجاد کردن
breach
ایجاد شکاف کردن
put out
منتشرساختن ایجاد کردن
discomfiting
ایجاد اشکال کردن
tempest
توفان ایجاد کردن
reflectorize
ایجاد انعکاس کردن
tempests
توفان ایجاد کردن
reflecterize
ایجاد انعکاس کردن
reflated
تورم ایجاد کردن
deluging
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluge
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluges
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
pinhole
سوراخ کردن برای گوشی یاز
bore
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
borer
هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
fraise
گشادتر کردن سوراخ اره مدور
bores
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
rupturing
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
ruptures
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
karatonyxis
عمبل اب مرواریدبوسیله سوراخ کردن قرنیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com