Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English
Persian
liverwurst
سوسیس جگر پخته
Other Matches
weeniest
سوسیس
weensy
سوسیس
wiener
سوسیس
sausage
سوسیس
sausages
سوسیس
wienerwurst
سوسیس
wurst
سوسیس
banger
سوسیس
bangers
سوسیس
weenier
سوسیس
weeny
سوسیس
hot dog
ساندویچ سوسیس
hot dogs
سوسیس سوسیگ
hot dogs
ساندویچ سوسیس
hot dog
سوسیس سوسیگ
liver sausage
سوسیس جگر
a fried sausage
یک سوسیس سرخ کرده
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
frankfurt
کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankforter
کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankfort
کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankfurters
کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankfurter
کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
coction
پخته
ripe
پخته
riper
پخته
ripest
پخته
terracotta
گل پخته
underdone
کم پخته
sunbaked
افتاب پخته
spatchcock
بشتاب پخته
slack baked
نیم پخته
soden
نیم پخته
half baked
نیم پخته
well done
خوب پخته
boiled
پخته شده
sodden
نیم پخته
samel
نیم پخته
dough baked
نیم پخته
biffin
سیب پخته
half-baked
نیم پخته
burnt brick
خشت پخته
fired brick
اجر پخته
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
underbaked
نیم پخته ناپخته
convenience food
خوراک پیش پخته
warmed over
دوباره پخته شده
well-done steak
استیک کاملا پخته
cold cuts
گوشت پخته سرد
boild egg
تخم مرغ پخته
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
convenience foods
خوراک پیش پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
underdo
نیم پخته کردن
rarer
لطیف نیم پخته
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
arch brick
اجر زیاد پخته
hard baked
سفت پخته شده
rare
لطیف نیم پخته
rarest
لطیف نیم پخته
it is half cooked
نیم پخته است
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
body brick
اجر خوب پخته شده
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
first class brick
اجر خوب پخته شده
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com