English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
lee shore سوی قسمت پناه دارکشتی
Other Matches
lee shore سمت پناه دارکشتی
lee shore واقع در سمت پناه دارکشتی
almena جان پناه [در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
defilade درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
take reffuge پناه اوردن پناه بردن
harbours پناه دادن پناه بردن
refuges پناه دادن پناه بردن
refuge پناه دادن پناه بردن
harboured پناه دادن پناه بردن
harbored پناه دادن پناه بردن
harboring پناه دادن پناه بردن
harbors پناه دادن پناه بردن
harbour پناه دادن پناه بردن
harbouring پناه دادن پناه بردن
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
harbourage پناه
grith پناه
blinded پناه
coverture پناه
refuges پناه
exposed بی پناه
refuge پناه
guards پناه
guardless بی پناه
harbourless بی پناه
blinds پناه
blind پناه
opens بی پناه
guarding پناه
fenceless بی پناه
open بی پناه
erfuge پناه
sconce پناه
bulwark پناه
defenseless بی پناه
shelterless بی پناه
guard پناه
safeguards پناه
safeguarding پناه
safeguarded پناه
bulwarks پناه
safeguard پناه
defenceless بی پناه
unsheltered <adj.> بی پناه
opened بی پناه
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
dismounted defilade جان پناه
turrets جان پناه
ear cap گوش پناه
ear tab گوش پناه
embower پناه دادن
expose بی پناه گذاشتن
exposes بی پناه گذاشتن
exposing بی پناه گذاشتن
gorget گلو پناه
sheltered پناه دادن
sheltered جان پناه
shelter پناه دادن
shelter جان پناه
ambushing پناه گاه
ambushes پناه گاه
ambushed پناه گاه
ambush پناه گاه
sheltering جان پناه
to seek shelter پناه جستن
defilade جان پناه
cestus مشت پناه
shelterer پناه دهنده
parapets جان پناه
traverse جان پناه
erfuge پناه گاه
traversed جان پناه
traversing جان پناه
turret جان پناه
awnings پناه پناهگاه
to seek refuge پناه جستن
parapet جان پناه
lee side سمت پناه
bunkers جان پناه
bunker جان پناه
fire in the hole به جان پناه
quarter پناه بردن به
awning پناه پناهگاه
traverses جان پناه
harbors پناه دادن
mantelet جان پناه
harboring پناه بردن
harboured پناه بردن
harbor پناه دادن
harboring پناه دادن
harbors پناه بردن
harbored پناه بردن
harbored پناه دادن
shelters پناه دادن
harbor پناه بردن
harbour پناه دادن
trenches جان پناه
harbours پناه بردن
harbours پناه دادن
trench جان پناه
harbouring پناه بردن
harbouring پناه دادن
harboured پناه دادن
Good grief! پناه برخدا !
harbour پناه بردن
shelters جان پناه
Good gracious ! Good heaven ! My god ! پناه برخدا
hand rail جان پناه
guard rail جان پناه
sheltering پناه دادن
shelter پناهگاه پناه بردن
shelter پناه گرفتن سرپناه
bombproof پناه دهنده ازاثربمب
lodge به لانه پناه بردن
take cover جان پناه گرفتن
lairs بلانه پناه بردن
To shelter someone . به کسی پناه دادن
ante-mural [e] جان پناه دفاعی
To seek refuge ( shelter). پناه آوردن ( بردن )
lee سمت پناه دار
tree بدرخت پناه بردن
ensconced پوشاندن پناه دادن
sheltered پناهگاه پناه بردن
flight into sickness پناه بردن به بیماری
fence خاکریز پناه دادن
benching جان پناه خاکی
lodged به لانه پناه بردن
fences خاکریز پناه دادن
sheltering پناه گرفتن سرپناه
lair بلانه پناه بردن
stockade جان پناه چوبی
sheltering پناهگاه پناه بردن
approach parapets جان پناه دیوار
lee helm سکان سمت پناه
sheltered پناه گرفتن سرپناه
ensconce پوشاندن پناه دادن
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
protective cover جان پناه دفاعی
shelters پناهگاه پناه بردن
ensconces پوشاندن پناه دادن
stockades جان پناه چوبی
pis aller اخرین پناه چاره
shelters پناه گرفتن سرپناه
they took refuge in a cave بغاری پناه بردند
ensconcing پوشاندن پناه دادن
house of refuge پناه گاه بی نوایان
lodges به لانه پناه بردن
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
alee ان سوی قایق که در پناه باداست
to seek refuge پناه بردن پناهنده شدن
gun house پناه گاه توپ یاتوپچی
side wall of stairs جان پناه کناره پلکان
coverings جان پناه خفاگاه پوشاندن
defilade جان پناه استحکامات تدافعی
covers جان پناه خفاگاه پوشاندن
bombproof ساختمانی که پناه بمب باشد
protects در پناه سنگر قرار دادن
protecting در پناه سنگر قرار دادن
cover جان پناه خفاگاه پوشاندن
protect در پناه سنگر قرار دادن
fire in the hole انفجار نزدیک است به جان پناه
indoors در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com