Dictiornary-Farsi | سپرده ثابت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
fixed term deposit	سپرده ثابت


Search result with all words

fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
Other Matches

depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
deposits	: سپرده
deposits	سپرده
trust fund	سپرده
fiduciary	سپرده
guarantee	سپرده
deposit	سپرده
deposit	: سپرده
depositary	سپرده
guarantees	سپرده
guaranteed	سپرده
fiduciary	امانتی سپرده
deposit account	حساب سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
quasi deposit	شبه سپرده
recognizance	سپرده التزامی
trust fund	سپرده امانی
trust fund	وجوه سپرده
money on deposit	پول سپرده
guarantees	وثیقه سپرده
foreign deposit	سپرده خارجی
guaranteed	وثیقه سپرده
guarantee fund	سپرده تضمینی
idle deposit	سپرده راکد
idle deposit	سپرده بلااستفاده
appropriation title	عنوان سپرده
legal deposit	سپرده قانونی
money on d.	پول سپرده
guarantee	وثیقه سپرده
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
deposit ratio	نسبت سپرده
depositery	نگهدارنده سپرده
certificate of deposit	گواهی سپرده
demand deposit	سپرده جاری
demand deposit	سپرده دیداری
bank deposit	سپرده بانکی
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
depositery	محل نگهداری سپرده
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
open allotment	حساب سپرده باز
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
delivered <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
consigned <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
forwarded <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
committed <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
fixes	ثابت
specific	ثابت
loyal	ثابت
resolute	ثابت
specifics	ثابت
immovable	ثابت
changeless	ثابت
fixed	ثابت
leger or ledger	ثابت
disputeless	ثابت
fix	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
settled	ثابت
constants	ثابت
incommutable	ثابت
sustain	ثابت
sustained	ثابت
sustains	ثابت
inalterable	ثابت
fixing	ثابت
constant	ثابت
fiducial	ثابت
equable	ثابت
truer	ثابت
patting	ثابت
patted	ثابت
solid	ثابت
solids	ثابت
pats	ثابت
pat	ثابت
steadying	ثابت
stable	ثابت
standstill	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
rugged	ثابت
true	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
hard and fast	ثابت
permanent	ثابت
pegged	ثابت
steady	ثابت
stables	ثابت
invariable	ثابت
firm	ثابت
static	ثابت
steadies	ثابت
firmer	ثابت
firmest	ثابت
firms	ثابت
steadier	ثابت تر
steadied	ثابت
thetical	ثابت
thetic	ثابت
established	ثابت
stationary	ثابت
unshaken	ثابت
truest	ثابت
indelible	ثابت
steadiest	ثابت
fixed inputs	منابع ثابت
fixed length	با درازای ثابت
fixed budget	بودجه ثابت
fixed head	با نوک ثابت
fixed light	چراغ ثابت
fixed ersistor	مقاومت ثابت
fixed capacitor	خازن ثابت
fixed condenser	خازن ثابت
fixed davit	جرثقیل ثابت
fixed costs	هزینههای ثابت
fixed casement	قاب ثابت
hard set	ثابت شده
fixed format	قابل ثابت
fixed disk	دیسک ثابت
fixed field	میدان ثابت
fixed income	درامد ثابت
fixed inputs	نهادههای ثابت
fixed capital	سرمایه ثابت
fixed echo	اکوی ثابت
fixed beam	تیر ثابت
dissociation constant	ثابت تفکیک
constant pressure	فشار ثابت
constant return	بازده ثابت
constant speed	سرعت ثابت
constant voltage	ولتاژ ثابت
constatnt	مقدار ثابت
costant load	بار ثابت
curie constant	ثابت کوری
decay constant	ثابت تباهی
constant power	توان ثابت
constant of motion	ثابت حرکت
constant luminance	روشنایی ثابت
clinch knot	گره ثابت
conservative flux	شاره ثابت
constant capital	سرمایه ثابت
constant cost	قیمت ثابت
constant current	شدت ثابت
constant error	خطای ثابت
constant factors	عوامل ثابت
dead-light	پنجره ثابت
clinching	ثابت کردن
field constant	ثابت میدان
figurative constant	ثابت تلویحی
firm offer	پیشنهاد ثابت
fixed ammunition	مهمات ثابت
fixed area	ناحیه ثابت
fixed asset	دارائی ثابت
fixed assets	داراییهای ثابت
flanking window	نورگیر ثابت
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
disintegration constant	ثابت تلاشی
prover	ثابت کردن
electric constant	ثابت الکتریکی
equilibrium constant	ثابت تعادل
fixed assets	دارائیهای ثابت
universal gas constant	ثابت گازها
premanent way	خط ثابت خط دائمی
propagation constant	ثابت انتشار
proportionality constant	ثابت تناسب
quantum of action	ثابت پلانک
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
rate constant	ثابت سرعت
real constant	ثابت حقیقی
to bring home	ثابت کردن

fixed term deposit

سپرده ثابت