Dictiornary-Farsi | سپرده جاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
demand deposit	سپرده جاری


Other Matches

depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
drivel	اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services	مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting	حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
guarantee	سپرده
fiduciary	سپرده
guarantees	سپرده
depositary	سپرده
guaranteed	سپرده
deposit	سپرده
trust fund	سپرده
deposit	: سپرده
deposits	: سپرده
deposits	سپرده
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
trust fund	وجوه سپرده
demand deposit	سپرده دیداری
fixed term deposit	سپرده ثابت
recognizance	سپرده التزامی
trust fund	سپرده امانی
guarantee	وثیقه سپرده
idle deposit	سپرده بلااستفاده
guarantees	وثیقه سپرده
quasi deposit	شبه سپرده
deposit ratio	نسبت سپرده
depositery	نگهدارنده سپرده
money on deposit	پول سپرده
foreign deposit	سپرده خارجی
guarantee fund	سپرده تضمینی
idle deposit	سپرده راکد
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
appropriation title	عنوان سپرده
guaranteed	وثیقه سپرده
fiduciary	امانتی سپرده
legal deposit	سپرده قانونی
bank deposit	سپرده بانکی
deposit accounts	حساب سپرده
deposit account	حساب سپرده
money on d.	پول سپرده
certificate of deposit	گواهی سپرده
open allotment	حساب سپرده باز
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
depositery	محل نگهداری سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
running key	[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
groovy	جاری
gushing	جاری
current cell	سل جاری
actuals	جاری
going	جاری
interfluent	در هم جاری
running water	اب جاری
sister in law	جاری
sluicy	جاری
volant	جاری
running	جاری
currents	جاری
interfluous	در هم جاری
present-day	جاری
current	جاری
pourer	جاری
During (in)the current year.	درسال جاری
current asset	دارایی جاری
current assets	دارایی جاری
bank overdraft	حساب جاری
current income	درامد جاری
callendar year	سال جاری
circulating asset	دارایی جاری
competitive price	قیمت جاری
The regulations in force .	مقررات جاری
routines	خط مشی جاری
routines	روش جاری
standing order	دستور جاری
standing orders	دستور جاری
account cuurent	حساب جاری
current liability	بدهی جاری
current assets	دارائیهای جاری
current loop	حلقه جاری
current price	قیمت جاری
current ratio	نسبت جاری
current yield	بازده جاری
tidal volume	حجم جاری
rules of procedure	روش جاری
present income	درامد جاری
present consumption	مصرف جاری
perfuse	جاری ساختن
disembogue	جاری شدن
electrodynamics	الکترسیته جاری
excurrent	جاری شونده
working capacity	سرمایه جاری
current liability	بدهیهای جاری
current budget	بودجه جاری
current liabilites	بدهیهای جاری
current cell indicator	نشانگر سل جاری
yeild point	حد جاری شدن
current date	تاریخ جاری
current expenditure	هزینه جاری
current files	پروندههای جاری
yeild	جاری شدن
current instruction	دستورالعمل جاری
current liabilities	بدهیهای جاری
liquid limit	حد جاری شدن
routinely	روش جاری
standing	روش جاری
current account	حساب جاری
checking accounts	حساب جاری
AC	حساب جاری
flow	جاری شدن
trills	جاری شدن
trilled	جاری شدن
trill	جاری شدن
Blood was running .	خون جاری شد
flowed	جاری شدن
flows	جاری شدن
yield	جاری شدن
yielded	جاری شدن
oozing	جریان جاری
oozes	جریان جاری
oozed	جریان جاری
ooze	جریان جاری
yields	جاری شدن
current	جاری و روان
routinely	خط مشی جاری
current accounts	حساب جاری
currently	بطور جاری
currents	جاری و روان
routine	روش جاری
checking account	حساب جاری
routine	خط مشی جاری
snivel	ازبینی جاری شدن
prints	پس از اتمام کار جاری
sniveling	ازبینی جاری شدن
sniveled	ازبینی جاری شدن
current rate of growth	نزخ رشد جاری
flows	جریان جاری کردن
circulate	جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
the th inst	پنجم بماه جاری
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
snivels	ازبینی جاری شدن
snivelling	ازبینی جاری شدن
flux	جاری شدن گداختن
snivelled	ازبینی جاری شدن
pronounce the formula of a specified	صیغه جاری کردن
outflows	به بیرون جاری شدن
print	پس از اتمام کار جاری
tap	از شیر اب جاری کردن
tapping	از شیر اب جاری کردن
blood	خون جاری کردن
pass book	دفتر حساب جاری
bleeds	خون جاری شدن از
passbook	دفتر حساب جاری
payment on open account	پرداخت در حساب جاری
bleed	خون جاری شدن از
pour point	نقطه جاری شدن
tapped	از شیر اب جاری کردن
outflow	به بیرون جاری شدن
printed	پس از اتمام کار جاری
jets	مانندفواره جاری کردن
circumfluent	جاری شونده دراطراف
instant	مربوط به ماه جاری
flow	جریان جاری کردن
jet	مانندفواره جاری کردن
balance on current account	مانده حساب جاری
at the current rate of exchange	به نرخ مبادله جاری
at the current rate of exchange	به نرخ جاری ارز
checking account	حساب جاری بانکی
poured	جاری شدن یا ساختن
checking accounts	حساب جاری بانکی
active a ccount	حساب متحرک یا جاری
jetting	مانندفواره جاری کردن
jetted	مانندفواره جاری کردن
instants	مربوط به ماه جاری
pours	جاری شدن یا ساختن
pour	افشاندن جاری شدن
flowed	جریان جاری کردن
pour	جاری شدن یا ساختن
current directory	دایرکتوری جاری یا فعلی
pouring	افشاندن جاری شدن
pouring	جاری شدن یا ساختن
pours	افشاندن جاری شدن
current account balance	تراز حساب جاری