English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
outward looking policy سیاست برون نگر
Other Matches
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
outsides برون
outside برون
outhaul line برون کش
output برون ده
without برون
outcrops برون زد
outputs برون ده
exogenous برون زا
outcrop برون زد
extrados برون سو
extrapolation برون یابی
extraterritoriality برون مرزی
extraterritorial برون مرزی
extratensive برون نگر
immigration برون کوچی
extrajection برون اندازی
physiognomies برون چهر
physiognomy برون چهر
accommodations برون سازی
acting out برون ریزی
extroversion برون گرایی
exudation برون نشست
exvia برون زیست
the out ward eye چشم برون
effusion برون ریزی
effusion برون تراوی
effusions برون ریزی
effusions برون تراوی
superficial degradation برون تباهی
self contained برون بی نیاز
ectoparasite انگل برون زی
extrapolations برون یابی
extragalactic برون کهکشانی
pericardium برون شامه دل
externality برون بودگی
egest برون کردن
epithelium برون پوش
exopsychic برون روانی
exogenous variable متغیر برون زا
exocathection برون پردازی
exocrine برون تراو
exogamy برون پیوندی
exogamy برون همسری
exogen گیاه برون رو
exogenous برون روینده
exogenous برون زاد
out flow برون ریز
effuent برون ریز
oversea برون مرزی
extrafusal برون دوکی
outsight برون بینی
outlier برون هشته
outer directed برون وابسته
copper extraction برون کشیدن مس
out group برون گروه
offline برون خطی
objectivism برون گرایی
extracyclic برون حلقهای
ectorderm برون پوست
exterritorial برون مرزی
exteroceptive برون تنی
outputs برون داد
objective برون ذات
discharge برون ریزی
extrovert برون گرای
purges برون ریزی
extroverts برون گرای
purged برون ریزی
accommodation برون سازی
eccentricity برون مرکزی
eccentricities برون مرکزی
objectives برون ذات
discharges برون ریزی
drive! برون! [با ماشین]
emigration برون کوچی
off line برون خطی
purge برون ریزی
output برون داد
suburban برون شهری
evacuation برون بری
suburb برون شهر
evacuation برون ریزی
offline storage انباره برون خطی
extrapolate برون یابی کردن
out of line coding کدگذاری برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
off line storage حافظه برون خطی
offline operation عمل برون خطی
discharge of affect برون ریزی هیجانی
supinator muscle عضله برون گردان
to reveal itself از پرده برون افتادن
exogamy برون زاد اوری
outputs برون گذاشت برونگذار
exocrine gland غده برون ریز
exosomatic method روش برون تنی
offset distance فاصله برون محوری
epicarp پوست میوه برون بر
extraspectral hue فام برون طیفی
high seas ابهای برون مرزی
ectoplasm اکتوپلاسم برون مایه
outbreeding برون زاد اوری
extrapolating برون یابی کردن
peritoneum برون شامه روده ها
extrapolated برون یابی کردن
extraterritoriality حقوق برون مرزی
extragalactic nebula ابری برون کهکشانی
extragalactic nebula سحابی برون کهکشانی
State Department وزارت برون مرز
extrapyramidal system دستگاه برون هرمی
pericardial وابسته به برون شامه دل
extrapolates برون یابی کردن
pericardiac وابسته به برون شامه دل
exterritoriality حقوق برون مرزی
output برون گذاشت برونگذار
extrapyramidal motor system دستگاه حرکتی برون هرمی
with out book برون سند کتابی ازبر
basset نوعی سگ شکاری پا کوتاه برون زد
extrinsic eye muscles عضلات برون چرخشی چشم
off page connector اتصال دهنده برون صفحهای
exudate ترشح التهابی برون نشست
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
pericarditis اماس برون شامه قلب
overseas ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
exogamous وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
to let out اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
kingcraft سیاست
policies سیاست
diplomacy فن سیاست
king craft سیاست
policy سیاست
politic سیاست
politics سیاست
politcs سیاست
income policy سیاست درامدی
laissez faire سیاست اقتصادازاد
power politics سیاست زور
public policy سیاست عمومی
health policy سیاست بهداشتی
restrictionism سیاست محدودیت
tax policy سیاست مالیاتی
stop go policy سیاست تثبیت
wage policy سیاست دستمزد
king craft سیاست پادشاهی
the policy of the government سیاست دولت
social policy سیاست اجتماعی
political sclence سیاست مدن
new deal سیاست جدید
monetary policy سیاست پولی
mercantilism سیاست بازرگانی
laisser faire سیاست اقتصادازاد
monopolist سیاست انحصاری
national policy سیاست ملی
neutralism سیاست بی طرفی
policy makers سیاست گذاران
policy of contianment سیاست تحدیدی
politcs علم سیاست
public life زندگی در سیاست
politcs سیاست شناسی
diplomacy سیاست سیاستمداری
policy-making سیاست گذاری
development policy سیاست توسعه
realpolitik سیاست تجربی
acrobats سیاست باز
diplomatically سیاست مابانه
policy making سیاست گذاری
politicians وارددر سیاست
acrobat سیاست باز
policy مسلک سیاست
policies مسلک سیاست
economic policy سیاست اقتصادی
realpolitik سیاست عملی
colonialism سیاست مستعمراتی
commercial policy سیاست بازرگانی
politics سیاست مدون
politics علم سیاست
politicians سیاست مدار
anti development policy سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy سیاست انقباضی
politicians اهل سیاست
realpolitik سیاست زور
politician سیاست مدار
budgetary policy سیاست بودجهای
politician وارددر سیاست
politician اهل سیاست
employment policy سیاست اشتغال
fiscal policy سیاست مالی
fair deal سیاست منصفانه
expansionary policy سیاست انبساطی
financial policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالیاتی
foreign policy سیاست خارجی
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
ectoplasm طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
polity طرز اداره سیاست
political sclence علم سیاست کشورها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com