Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
International politics.
سیاست بین الملل
Search result with all words
dumping
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
Other Matches
international commercial terms (incoterm
قراردادهای تجارت بین الملل که بوسیله اتاق بازرگانی بین الملل تهیه شده است
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
international trade
تجارت بین الملل
law of nations
حقوق بین الملل
law of nations
قانون بین الملل
international
بین الملل انترناسیونال
internationals
بین الملل انترناسیونال
international finance
مالیه بین الملل
comintern
بین الملل کمونیست
international law
حقوق بین الملل
international economics
اقتصاد بین الملل
international criminal law
حقوق جزای بین الملل
subjects of international law
اشخاص حقوق بین الملل
international law of the sea
حقوق بین الملل دریاها
public international law
حقوق بین الملل عمومی
private international law
حقوق بین الملل خصوصی
publicist
نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
publicists
نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
public international law
حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
conflict of lows
در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
socialist international
بین الملل سوسیالیست انجمن جهانی احزاب سوسیال دمکرات در لندن که به سال 1591 تاسیس یافته است واعضا ان را احزاب سوسیالیست معتدل تشکیل می دهند
king craft
سیاست
kingcraft
سیاست
policies
سیاست
politics
سیاست
politcs
سیاست
diplomacy
فن سیاست
politic
سیاست
policy
سیاست
the policy of the government
سیاست دولت
fiscal policy
سیاست مالی
fiscal policy
سیاست مالیاتی
foreign policy
سیاست خارجی
health policy
سیاست بهداشتی
income policy
سیاست درامدی
financial policy
سیاست مالی
public policy
سیاست عمومی
national policy
سیاست ملی
diplomatically
سیاست مابانه
public life
زندگی در سیاست
economic policy
سیاست اقتصادی
employment policy
سیاست اشتغال
expansionary policy
سیاست انبساطی
fair deal
سیاست منصفانه
development policy
سیاست توسعه
politcs
علم سیاست
power politics
سیاست زور
political sclence
سیاست مدن
laissez faire
سیاست اقتصادازاد
king craft
سیاست پادشاهی
tax policy
سیاست مالیاتی
wage policy
سیاست دستمزد
monopolist
سیاست انحصاری
mercantilism
سیاست بازرگانی
stop go policy
سیاست تثبیت
monetary policy
سیاست پولی
politcs
سیاست شناسی
social policy
سیاست اجتماعی
restrictionism
سیاست محدودیت
neutralism
سیاست بی طرفی
new deal
سیاست جدید
policy makers
سیاست گذاران
policy of contianment
سیاست تحدیدی
laisser faire
سیاست اقتصادازاد
policy making
سیاست گذاری
politician
اهل سیاست
politician
وارددر سیاست
politician
سیاست مدار
politicians
اهل سیاست
politicians
وارددر سیاست
politicians
سیاست مدار
politics
علم سیاست
politics
سیاست مدون
anti development policy
سیاست ضد توسعه
colonialism
سیاست مستعمراتی
policy-making
سیاست گذاری
diplomacy
سیاست سیاستمداری
policies
مسلک سیاست
acrobat
سیاست باز
acrobats
سیاست باز
realpolitik
سیاست تجربی
realpolitik
سیاست عملی
realpolitik
سیاست زور
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
commercial policy
سیاست بازرگانی
budgetary policy
سیاست بودجهای
policy
مسلک سیاست
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
rabble-rouser
عوام انگیز
[سیاست]
Pied Piper
عوام انگیز
[سیاست]
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
punitory
جزائی سیاست امیز
legislative periode
دوره مقننه
[سیاست]
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
politick
سیاست بافی کردن
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
to retire from politics
از سیاست بازنشسته شدن
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
To enter politics .
وارد سیاست شدن
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
party politics
سیاست بازیهای حزبی
brinkmanship
سیاست قبول مخاطره
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
the open door policy
سیاست دروازههای باز
nationality
[citizenship]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
tight money
سیاست پولی انقباضی
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
citizenship
[status of a citizen]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
polities
طرز اداره سیاست
functional finance
سیاست مالی اصولی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
income policy
سیاست مربوط به درامدها
institutionalism
سیاست خیریه واخلاقی
intransigeance
سخت گیری در سیاست
conservatism
سیاست محافظه کاری
polity
طرز اداره سیاست
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
credit squeeze
سیاست انقباض اعتبار
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
diplomatize
سیاست مداری کردن
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
easy money policy
سیاست گشایش پول
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
launch into politics
داخل سیاست شدن
plateform
اعلامیه سیاست دولت
ostrich policy
سیاست خود فریبی
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
nonintervention
سیاست کناره گیری
isolationism
پیروی از سیاست انزوا
open door policy
سیاست درهای باز
outward looking policy
سیاست برون نگر
political sclence
علم سیاست کشورها
nonintervention
سیاست عدم مداخله
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
politics
علم سیاست امور سیاسی
intransigency
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigence
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
clericalism
سیاست واصول واعمال روحانیون
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
He is through ( done ) with politics .
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
power politics
سیاست جبر زور طلبی
die hard
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
mercantilism
سیاست موازنه بازرگانی کشور
To enter the arena of bloody politics.
وارد صحنه سیاست شدن
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
brinkmanship
سیاست رفتن تا مرز جنگ
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
radical
اصل سیاست مدار افراطی
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
geopolitics
درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
to break off diplomatic relations
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
isolationist
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
individualism
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
Pied Piper
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
rabble-rouser
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
Politics someone hell.
سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
To do something expediently.
از روی سیاست کاری را انجام دادن
wire pulling
گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
opposition parliamentary group
گروه مخالف در مجلس پارلمانی
[سیاست]
politicize
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com