Dictiornary-Farsi | سیاست تثبیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
stop go policy	سیاست تثبیت


Search result with all words

monetarists	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
functional finance	سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
stabilization policy	سیاست تثبیت اقتصادی
Other Matches

automatic pilots	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.	ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate	اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker	سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
voltage stabilizer	تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
stabilizer	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilisers	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
confirmation	تثبیت
fixations	تثبیت
fixation	تثبیت
stabilizes	تثبیت
consolidation	تثبیت
stabilized	تثبیت
fixing	تثبیت
stabilize	تثبیت
fixity	تثبیت
stabilising	تثبیت
stabilises	تثبیت
stabilised	تثبیت
corroboration	تثبیت
stabilization	تثبیت
stabilisation	تثبیت
anchor cell	سل تثبیت
patented	حق تثبیت اختراع
patenting	حق تثبیت اختراع
patents	حق تثبیت اختراع
price freezing	تثبیت قیمت
stabilize	تثبیت کردن
fixation point	نقطه تثبیت
price ceilings	تثبیت قیمت
price freeze	تثبیت قیمت ها
stabilizes	تثبیت کردن
functional fixedness	تثبیت کارکردی
fixation process	فرایند تثبیت
holding attack	تک تثبیت کننده
fixation of affect	تثبیت عاطفی
fixate	تثبیت کردن
reinstating	تثبیت کردن
reinstates	تثبیت کردن
reinstated	تثبیت کردن
reinstate	تثبیت کردن
price stabilization	تثبیت قیمت
price stability	تثبیت قیمت
course stabilizer	تثبیت کننده
fixing agent	عامل تثبیت
patent	حق تثبیت اختراع
stabilized	تثبیت کردن
stabilising	تثبیت کردن
stabilisers	تثبیت کننده
reinstatement	تثبیت در مقام
nitrogen fixation	تثبیت نیتروژن
positioning	تثبیت موقعیت
wage stabilization	تثبیت مزد
stabilizers	تثبیت کننده ها
voltage stabilization	تثبیت ولتاژ
heat setting	تثبیت گرمائی
confirmation	تثبیت استقرار
avouch	تثبیت کردن
stabilizer	تثبیت کننده
visual fixation	تثبیت دیداری
maintenance level	سطح تثبیت
fixedness	تثبیت شدگی
father fixation	تثبیت پدری
stabilises	تثبیت کردن
mechanical stabilization	تثبیت مکانیکی
economic stabilization	تثبیت اقتصادی
stabilization	پابرجاسازی تثبیت
stabilised	تثبیت کردن
verge	شانه تثبیت نشده
automatic stabilizer	تثبیت کننده خودکار
exchanged stabilization fund	صندوق تثبیت ارز
course stabilizer	تثبیت کننده مسیر
course stabilizer	دستگاه تثبیت مسیر
verges	شانه تثبیت نشده
emulsion stabilizer	تثبیت کننده امولسیونی
built in stabilizers	تثبیت کنندههای خودکار
hard shoulder	شانه تثبیت شده
well fixed	خوب تثبیت شده
stabilizer	ثابت تثبیت کننده
voltage stabilization	تثبیت فشار الکتریکی
viscosity stabilizer	تثبیت کننده گرانروی
stabilisers	ثابت تثبیت کننده
holding force	نیروی تثبیت کننده
stabilizing sleeve	غلاف تثبیت کننده
stabilized layer	لایه تثبیت شده
stabilized layer	قشر تثبیت شده
fixes	تثبیت محل ناو
fix	تثبیت محل ناو
mains voltage stabilizer	تثبیت کننده ولتاژ شبکه
voltage stabilizer	تثبیت کننده اختلاف سطح
commodity agreement	تثبیت مشترک قیمت فروش
self stabilizing dynamo	دینام خود تثبیت کننده
routes	به خاک نشاندن تثبیت کردن
zener diode stabilization	تثبیت کنندگی دیود زنر
route	به خاک نشاندن تثبیت کردن
stabilizes	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilized	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilize	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilising	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilises	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilised	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
pegging	تثبیت قیمت اوراق بهادار وارز
adjustable stabilizer	تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
high frequency stabilized arc	قوس نوری تثبیت شده ی فرکانس بالا
price support	تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
stop bath	ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
setting time	[مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
diplomacy	فن سیاست
policies	سیاست
policy	سیاست
king craft	سیاست
kingcraft	سیاست
politics	سیاست
politic	سیاست
politcs	سیاست
acrobats	سیاست باز
policy making	سیاست گذاری
policy	مسلک سیاست
realpolitik	سیاست تجربی
laisser faire	سیاست اقتصادازاد
realpolitik	سیاست زور
laissez faire	سیاست اقتصادازاد
king craft	سیاست پادشاهی
income policy	سیاست درامدی
policy of contianment	سیاست تحدیدی
wage policy	سیاست دستمزد
health policy	سیاست بهداشتی
foreign policy	سیاست خارجی
acrobat	سیاست باز
social policy	سیاست اجتماعی
restrictionism	سیاست محدودیت
diplomacy	سیاست سیاستمداری
policy makers	سیاست گذاران
politcs	علم سیاست
politcs	سیاست شناسی
public policy	سیاست عمومی
public life	زندگی در سیاست
policies	مسلک سیاست
new deal	سیاست جدید
neutralism	سیاست بی طرفی
mercantilism	سیاست بازرگانی
monetary policy	سیاست پولی
monopolist	سیاست انحصاری
the policy of the government	سیاست دولت
political sclence	سیاست مدن
tax policy	سیاست مالیاتی
national policy	سیاست ملی
power politics	سیاست زور
politician	سیاست مدار
politics	سیاست مدون
anti development policy	سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy	سیاست انقباضی
colonialism	سیاست مستعمراتی
employment policy	سیاست اشتغال
politics	علم سیاست
budgetary policy	سیاست بودجهای
politicians	سیاست مدار
diplomatically	سیاست مابانه
politicians	اهل سیاست
development policy	سیاست توسعه
commercial policy	سیاست بازرگانی
politicians	وارددر سیاست
politician	اهل سیاست
politician	وارددر سیاست
economic policy	سیاست اقتصادی
expansionary policy	سیاست انبساطی
fiscal policy	سیاست مالیاتی
fair deal	سیاست منصفانه
financial policy	سیاست مالی
realpolitik	سیاست عملی
fiscal policy	سیاست مالی
policy-making	سیاست گذاری
punitory	جزائی سیاست امیز
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
parliamentary term	دوره مقننه [سیاست]
legislative periode	دوره مقننه [سیاست]
electoral term	دوره مقننه [سیاست]
to retire from politics	از سیاست بازنشسته شدن
the open door policy	سیاست دروازههای باز
policy of pandering	سیاست خودشیرین بودن
pricing policy	سیاست قیمت گذاری
executive [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
pure monetary policy	سیاست پولی خالص
executive council [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
rabble-rouser	عوام انگیز [سیاست]
Pied Piper	عوام انگیز [سیاست]
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
party politics	سیاست بازیهای حزبی
International politics.	سیاست بین الملل
To enter politics .	وارد سیاست شدن
The policy of balance of power.	سیاست موازنه قدرت
tight money	سیاست پولی انقباضی
to launch in to politics	داخل سیاست شدن
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
tools of monetary policy	ابزار سیاست پولی
I have nothing to do with politics.	کاری به سیاست ندارم