English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
clericalism سیاست واصول واعمال روحانیون
Other Matches
self image تجسم نفس واعمال خود
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
principle حقیقت مبادی واصول
calibrating تحت قاعده واصول معینی دراوردن
lawmerchant قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
calibrates تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate تحت قاعده واصول معینی دراوردن
fundamentalism اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
the clergy روحانیون
spiritualty روحانیون
pastorate روحانیون
clerical وابسته به روحانیون
hierocracy حکومت روحانیون
clergy کاتوزی روحانیون
theholy orders مراتب روحانیون
fundamentalist کسیکه نسبت بکتاب مقدس واصول دین پروتستان طرفدارعقایدکهنه است
canonical dress لباس رسمی روحانیون
canonicals لباس رسمی روحانیون
doctrinaire کسیکه نظریات واصول خود رابدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند
sustentation fund اعانه برای روحانیون بی نوا
anathema مرتدشناخته شده از طرف روحانیون
antechoir جایگاه مخصوص روحانیون وسرایندگان در کلیسا
fore [جایگاه مخصوص روحانیون و سرایندگان در کلیسا]
benefit of clergy مصونیت روحانیون ازمحاکمه شدن در دادگاههای عرفی
impropriation دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
saint عنوان روحانیون مثل "حضرت " که در اول اسم انهامیاید ومخفف ان st است جزو مقدسین واولیاء محسوب داشتن
saints عنوان روحانیون مثل "حضرت " که در اول اسم انهامیاید ومخفف ان st است جزو مقدسین واولیاء محسوب داشتن
reprisals در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
orphrey سجاف زردوزی که بجامه روحانیون می گذارند زردوزی
theocracy حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracies حکومت خدا حکومت روحانیون
king craft سیاست
kingcraft سیاست
politics سیاست
policy سیاست
policies سیاست
diplomacy فن سیاست
politcs سیاست
politic سیاست
diplomatically سیاست مابانه
development policy سیاست توسعه
fiscal policy سیاست مالی
financial policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالیاتی
fair deal سیاست منصفانه
expansionary policy سیاست انبساطی
foreign policy سیاست خارجی
employment policy سیاست اشتغال
economic policy سیاست اقتصادی
health policy سیاست بهداشتی
neutralism سیاست بی طرفی
new deal سیاست جدید
social policy سیاست اجتماعی
restrictionism سیاست محدودیت
public policy سیاست عمومی
public life زندگی در سیاست
policy makers سیاست گذاران
policy of contianment سیاست تحدیدی
power politics سیاست زور
politcs علم سیاست
politcs سیاست شناسی
national policy سیاست ملی
stop go policy سیاست تثبیت
income policy سیاست درامدی
king craft سیاست پادشاهی
wage policy سیاست دستمزد
laisser faire سیاست اقتصادازاد
laissez faire سیاست اقتصادازاد
the policy of the government سیاست دولت
mercantilism سیاست بازرگانی
monetary policy سیاست پولی
tax policy سیاست مالیاتی
monopolist سیاست انحصاری
political sclence سیاست مدن
diplomacy سیاست سیاستمداری
politicians وارددر سیاست
realpolitik سیاست زور
acrobats سیاست باز
anti development policy سیاست ضد توسعه
realpolitik سیاست تجربی
realpolitik سیاست عملی
politician وارددر سیاست
anti inflationary policy سیاست انقباضی
politics سیاست مدون
politics علم سیاست
politicians سیاست مدار
acrobat سیاست باز
politicians اهل سیاست
policy مسلک سیاست
colonialism سیاست مستعمراتی
policy-making سیاست گذاری
policy making سیاست گذاری
commercial policy سیاست بازرگانی
policies مسلک سیاست
politician اهل سیاست
budgetary policy سیاست بودجهای
politician سیاست مدار
tight money سیاست پولی انقباضی
the open door policy سیاست دروازههای باز
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
politick سیاست بافی کردن
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
electoral term دوره مقننه [سیاست]
pricing policy سیاست قیمت گذاری
punitory جزائی سیاست امیز
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
rabble-rouser عوام انگیز [سیاست]
pure monetary policy سیاست پولی خالص
Pied Piper عوام انگیز [سیاست]
legislative periode دوره مقننه [سیاست]
to launch in to politics داخل سیاست شدن
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
to retire from politics از سیاست بازنشسته شدن
opposition party حزب مخالف [سیاست]
nationality [citizenship] ملیت [حقوق] [سیاست]
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
citizenship [status of a citizen] ملیت [حقوق] [سیاست]
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
brinkmanship سیاست قبول مخاطره
party politics سیاست بازیهای حزبی
International politics. سیاست بین الملل
To enter politics . وارد سیاست شدن
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
credit squeeze سیاست انقباض اعتبار
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
labour policy سیاست استخدام کارکنان
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
isolationism پیروی از سیاست انزوا
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
launch into politics داخل سیاست شدن
decision making policy سیاست تصمیم گیری
intransigeance سخت گیری در سیاست
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
functional finance سیاست مالی اصولی
easy money policy سیاست گشایش پول
income policy سیاست مربوط به درامدها
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
diplomatize سیاست مداری کردن
institutionalism سیاست خیریه واخلاقی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
ostrich policy سیاست خود فریبی
outward looking policy سیاست برون نگر
plateform اعلامیه سیاست دولت
conservatism سیاست محافظه کاری
policy instrument ابزار اجرای سیاست
orientalism عقاید یا سیاست شرقی
open door policy سیاست درهای باز
nonintervention سیاست کناره گیری
nonintervention سیاست عدم مداخله
polities طرز اداره سیاست
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
political sclence علم سیاست کشورها
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
polity طرز اداره سیاست
radical اصل سیاست مدار افراطی
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
radicals اصل سیاست مدار افراطی
intransigency سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigence سخت گیری در سیاست ناسازگاری
politics علم سیاست امور سیاسی
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
die hard پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
brinkmanship سیاست رفتن تا مرز جنگ
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
He is through ( done ) with politics . سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
mercantilism سیاست موازنه بازرگانی کشور
power politics سیاست جبر زور طلبی
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
mugwump سیاست و حزب بازی دوری میکند
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
fusionist هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
wire pulling گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
opposition parliamentary group گروه مخالف در مجلس پارلمانی [سیاست]
Pied Piper تحریک کننده توده مردم [سیاست]
[extreme] right-wing scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
geopolitics درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com