Dictiornary-Farsi | سیاست گشایش پول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
easy money policy	سیاست گشایش پول


Other Matches

We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.	ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker	سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate	اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
monetarists	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
volumes	گشایش
volume	گشایش
first night	گشایش شب
evolvement	گشایش
aperture	گشایش
apertures	گشایش
polish opening	گشایش
inauguration	گشایش
first nights	گشایش شب
issuance credit	گشایش
openings	گشایش
opening	گشایش
inverted opening	گشایش معکوس
sokolsky opening	گشایش سوکولسکی
foot in the door <idiom>	گشایش یا فرصت
orang utan opening	گشایش سوکولسکی
scotch opening	گشایش اسکاتلندی
saragossa opening	گشایش ساراگوسا
larsen's opening	گشایش لارسن
english opening	گشایش انگلیسی
sokolsky opening	گشایش لهستانی
benko opening	گشایش بنکو
anderssen opening	گشایش اندرسن
alapin's opening	گشایش الاپین
bird's opening	گشایش برد
nimzovitch attack	گشایش لارسن
orang utan opening	گشایش اورانگوتان
orang utan opening	گشایش لهستانی
joke opening	گشایش مضحک
to unveil a statue	ایین گشایش
openings	افتتاح گشایش
ponziani's opening	گشایش پونتسیانی
opening	افتتاح گشایش
bishops opening	گشایش فیل شطرنج
normal opening	گشایش نرمال یا فرانسوی
queen's fianchetto defence	گشایش لارسن شطرنج
paris opening	گشایش پاریس شطرنج
arteriotomy	برش یا گشایش شریان
credit application	تقاضای گشایش اعتبار
reti opening	گشایش رتی شطرنج
ruy lopez opening	گشایش روی لوپس
barcza system	سیستم بارکزا در گشایش رتی
from gambit	وامبی فروم در گشایش برد
gambits	قربانی پیاده شطرنج در گشایش
gambit	قربانی پیاده شطرنج در گشایش
queen's pawn opening	گشایش پیاده وزیر شطرنج
breman system	سیستم برمن در گشایش انگلیسی
berlin defence	دفاع برلین در گشایش فیل شطرنج
advising bank	بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
salvtatorian	شاگردی که نطق گشایش یاتهنیت امیزرا اداکند
alfred wolf gambit	گامبی الفرد وولف در گشایش رتی شطرنج
west coast computer faire	یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
sicilian attack	حمله سیسیلی شطرنج گشایش انگلیسی شطرنج
politcs	سیاست
kingcraft	سیاست
policies	سیاست
king craft	سیاست
politics	سیاست
policy	سیاست
politic	سیاست
diplomacy	فن سیاست
reti gambit	گامبی رتی در گشایش رتی شطرنج
fiscal policy	سیاست مالیاتی
expansionary policy	سیاست انبساطی
public policy	سیاست عمومی
fiscal policy	سیاست مالی
public life	زندگی در سیاست
power politics	سیاست زور
fair deal	سیاست منصفانه
foreign policy	سیاست خارجی
financial policy	سیاست مالی
health policy	سیاست بهداشتی
political sclence	سیاست مدن
the policy of the government	سیاست دولت
national policy	سیاست ملی
neutralism	سیاست بی طرفی
new deal	سیاست جدید
tax policy	سیاست مالیاتی
stop go policy	سیاست تثبیت
politcs	علم سیاست
policy of contianment	سیاست تحدیدی
monopolist	سیاست انحصاری
restrictionism	سیاست محدودیت
king craft	سیاست پادشاهی
laisser faire	سیاست اقتصادازاد
politcs	سیاست شناسی
laissez faire	سیاست اقتصادازاد
wage policy	سیاست دستمزد
mercantilism	سیاست بازرگانی
monetary policy	سیاست پولی
policy makers	سیاست گذاران
diplomacy	سیاست سیاستمداری
politician	اهل سیاست
politician	وارددر سیاست
politician	سیاست مدار
politicians	اهل سیاست
politicians	وارددر سیاست
politicians	سیاست مدار
politics	علم سیاست
politics	سیاست مدون
anti development policy	سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy	سیاست انقباضی
colonialism	سیاست مستعمراتی
policy-making	سیاست گذاری
policies	مسلک سیاست
acrobat	سیاست باز
acrobats	سیاست باز
realpolitik	سیاست تجربی
realpolitik	سیاست عملی
realpolitik	سیاست زور
income policy	سیاست درامدی
policy	مسلک سیاست
policy making	سیاست گذاری
budgetary policy	سیاست بودجهای
development policy	سیاست توسعه
social policy	سیاست اجتماعی
employment policy	سیاست اشتغال
economic policy	سیاست اقتصادی
commercial policy	سیاست بازرگانی
diplomatically	سیاست مابانه
rabble-rouser	عوام انگیز [سیاست]
Pied Piper	عوام انگیز [سیاست]
to retire from politics	از سیاست بازنشسته شدن
stabilization policy	سیاست تثبیت اقتصادی
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
electoral term	دوره مقننه [سیاست]
pure monetary policy	سیاست پولی خالص
legislative periode	دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term	دوره مقننه [سیاست]
policy of pandering	سیاست خودشیرین بودن
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
I have nothing to do with politics.	کاری به سیاست ندارم
The policy of balance of power.	سیاست موازنه قدرت
executive council [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
executive [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
party politics	سیاست بازیهای حزبی
International politics.	سیاست بین الملل
citizenship [status of a citizen]	ملیت [حقوق] [سیاست]
tools of monetary policy	ابزار سیاست پولی
the open door policy	سیاست دروازههای باز
tight money	سیاست پولی انقباضی
executive [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
to launch in to politics	داخل سیاست شدن
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
nationality [citizenship]	ملیت [حقوق] [سیاست]
To enter politics .	وارد سیاست شدن
polity	طرز اداره سیاست
expansionary fiscal policy	سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy	سیاست پولی انبساطی
functional finance	سیاست مالی اصولی
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
import substitution policy	سیاست جانشینی واردات
income policy	سیاست مربوط به درامدها
institutionalism	سیاست خیریه واخلاقی
intransigeance	سخت گیری در سیاست
labour policy	سیاست استخدام کارکنان
discount rate policy	سیاست نرخ تنزیل
diplomatize	سیاست مداری کردن
decision making policy	سیاست تصمیم گیری
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
agricultural support policy	سیاست حمایت از کشاورزی
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy	سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy	سیاست پولی انقباضی
polities	طرز اداره سیاست
credit squeeze	سیاست انقباض اعتبار
launch into politics	داخل سیاست شدن
punitory	جزائی سیاست امیز
orientalism	عقاید یا سیاست شرقی
policy instrument	ابزار اجرای سیاست
isolationism	پیروی از سیاست انزوا
nonintervention	سیاست کناره گیری
open door policy	سیاست درهای باز
politick	سیاست بافی کردن
policy of d.	سیاست واگذاری اوضاع
political sclence	علم سیاست کشورها
pricing policy	سیاست قیمت گذاری
plateform	اعلامیه سیاست دولت
outward looking policy	سیاست برون نگر
ostrich policy	سیاست خود فریبی
nonintervention	سیاست عدم مداخله
conservatism	سیاست محافظه کاری
He is through ( done ) with politics .	سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
centrist wing	طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
policy dilemma	تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
radical	اصل سیاست مدار افراطی
die hard	پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
clericalism	سیاست واصول واعمال روحانیون
carpetbag	سیاست بازی ودغلکاری کردن
land policy	سیاست اقتصادی مربوط به زمین
brinkmanship	سیاست رفتن تا مرز جنگ