English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
black eye سیاهی اطراف چشم
black eyes سیاهی اطراف چشم
Other Matches
macule or mackle سیاهی
iron mould سیاهی
blackouts سیاهی
blackout سیاهی
nigrescence سیاهی
nigritude سیاهی
sootiness سیاهی
black سیاهی
blacked سیاهی
blacker سیاهی
blackest سیاهی
griminess سیاهی
blacks سیاهی
blackness سیاهی
furnace black سیاهی کوره
inkiness سیاهی مرکب
macule لکه سیاهی
eye ball سیاهی چشم
iron mold سیاهی اهن
He vanished into the night. در سیاهی شب نا پدید گشت
melanize با سیاهی علامت گذاشتن
Every thing swims before my eyes . چشمم سیاهی می رود
melanosis سیاهی غیر طبیعی پوست
goal predicates blackness زغال از سیاهی خبر میدهد
black will take no other hue بالای سیاهی رنگی نیست
ani پرندگان سیاهی ازخانوادهء فاخته
melanotic دچار سیاهی غیر طبیعی درپوست
We were there just to make up numbers. ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
melanism سیاهی غیر طبیعی بشره سیاه چردگی
You name it , weve got it. از سفیدی ماست تا سیاهی ذغال را داریم ( همه چیز )
You name it . Everything under the sun . از سفیدی ماست تا سیاهی ذغال ( از شیر مرغ تا جان آدمیزاد )
damask سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
from the four winds از اطراف
environment اطراف
environs اطراف
milieu اطراف
environments اطراف
milieus اطراف
parties اطراف
milieux اطراف
pappus کلاله اطراف گل
ambient noise صدای اطراف
architrave گچبری اطراف در
wry به اطراف چرخاندن
graveside اطراف قبر
pericardium اطراف قلب
periderm پوست اطراف
wryly به اطراف چرخاندن
edge zone اطراف لبه
gravesides اطراف قبر
about در اطراف نزدیک
sides of the question اطراف موضوع
vicinity در حدود در اطراف
go around <idiom> به اطراف سفرکردن
mess around <idiom> دو رو اطراف بازیکردن
port ریل اطراف ناو
quayside زمین اطراف بارانداز
to look a bout اطراف کار را پاییدن
touchline خط اطراف زمین فوتبال
barnyard محوطهء اطراف انبار
parties متداعیین اطراف دعوی
atmosphere فضای اطراف هرجسمی
barnyards محوطهء اطراف انبار
seaward اطراف دریا روبدریا
atmospheres فضای اطراف هرجسمی
sea chest مکندههای اطراف ناو
look round اطراف کار را دیدن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> بادقت مراقب اطراف بودن
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
whiskery موی اطراف گونه وچانه
reeling دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
greater شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
paraselene روشنایی اطراف هاله ماه
reeled دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
periosteal واقع در اطراف ضریع استخوان
heat muff پوشش اطراف پنجه اگزوز
whisker موی اطراف گونه وچانه
frame و مرز اطراف فضای پنجره
balteus [نواری در اطراف بالشتک قوسی]
safe distance مسافت امن اطراف مین
sword dance اجرای رقص در اطراف شمشیر
areola محوطهء کوچک اطراف چیزی
snaking تورگیری اطراف توپ ناو
drop leaf رومیزی اویخته از اطراف میز
burg حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
cimbia [نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
ambiance نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
aureola هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
aureole هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
mauls گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
mauled گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
albumen مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
albumens مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
peristyle ردیف ستونهای اطراف ایوان یا حیاط
maul گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
ambience نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
ambient متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
thistledown پرز اطراف گلهای خاربن یا ژاژ
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
mauling گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
primary cluster تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
riviera ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
splinter screen پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
gipsy bonnet کلاه زنانه که اطراف ان برگههای پهن دارد
cladding ماده محافظت کننده اطراف یک هسته هادی
Gibbs surround [معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
aerodynamic shape شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
margin فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
margins فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
riparian law قوانین مربوط به اعیان واموال موجود در اطراف رودخانه
fluffs موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
periodontics مبحث امراض لثه وبافتهای محافظ اطراف دندان
fluff موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
fluffing موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
fluffed موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
broken stowage فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این اطراف پیدا میشود؟
sprite شی ای که اطراف صفحه نمایش در گرافیک کامپیوتری حرکت کند
centre محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centered محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centers محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centred محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
run around تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
joysticks وسیلهای که به کار امکان میدهد نمایشگر را اطراف صفحه بچرخاند
joystick وسیلهای که به کار امکان میدهد نمایشگر را اطراف صفحه بچرخاند
interrogatory مجموعه سوالاتی که از شهودیا سایر اطراف دعوی در یک دادگاه میشود
apron چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
axis 1-خط ی که چیزی اطراف آن می چرخد 2-خط مرجعی که پایه مختصات یک گراف است
aprons چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
ambitus [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
cell خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cells خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
legs ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
interference اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
scrolls برداری که وقتی انتخاب شود محتوای پنجره را بالا یا پایین یا به اطراف می برد
yoke هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
scroll برداری که وقتی انتخاب شود محتوای پنجره را بالا یا پایین یا به اطراف می برد
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
albanega [دیوار لچکی بین قوس نعل اسبی غربی و قاب مستطیل اطراف آن]
leg ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
atole جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
y site نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
waste of manor اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
black matrix صفحه تصویر CRT که نقاط فسفری اطراف رنگ سیاه هستند تا شدت را بیشتر کنند
scroll میله نمایش داده شده در اطراف پنجره با نشانهای که میزان فضای تغییر را نشان میدهد
scrolls میله نمایش داده شده در اطراف پنجره با نشانهای که میزان فضای تغییر را نشان میدهد
rf ورقه نازک فلزی که اطراف یک کابل پیچیده شده که مانع ارسال سیگنالهای واسط فرکانس رادیویی میشود
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
greenest چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
plotter وسیهل خروجی کامپیوتری شامل قلم متحرک و یک قطعه کاغذ اطراف وسیلهای که می چرخد و الگوها و متن هایی ایجاد میکند
plotters وسیهل خروجی کامپیوتری شامل قلم متحرک و یک قطعه کاغذ اطراف وسیلهای که می چرخد و الگوها و متن هایی ایجاد میکند
border فضای اطراف متن نمایش داده شده یا چاپ گرفته شده
anthill خاکریزی که مورهنگام لانه سازی در اطراف لانه خود ایجاد میکند
bordered فضای اطراف متن نمایش داده شده یا چاپ گرفته شده
bordering فضای اطراف متن نمایش داده شده یا چاپ گرفته شده
auto متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
autos متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد
selections دایره کوچک که روی یک فریم اطراف ناحیه انتخاب شده نمایش داده میشود که به کاربر امکان تغییر شکل فضا را میدهد
bracket چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
selection دایره کوچک که روی یک فریم اطراف ناحیه انتخاب شده نمایش داده میشود که به کاربر امکان تغییر شکل فضا را میدهد
duct لولهای که حاوی کابل هایی است که اطراف یک گروه کابل یک پوشش محافظ قرار دارد
mats مرز تمام رنگی که اطراف تصویر که کوچکتر از پنجره نمایش است نمایش داده میشود
mat مرز تمام رنگی که اطراف تصویر که کوچکتر از پنجره نمایش است نمایش داده میشود
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
deflections هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
deflection هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
reshape handle دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
bilinear filtering مرکب با توجه به چهار پیکسل تنظیم شده اطراف هر پیکسل برای بررسی اینکه تغییری در رنگ آنها و جود نداشته باشد
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
filigree تزئیناتی بشکل ذرات ریز یادانههای تسبیح که امروزه بصورت سیمهای ریز طلاونقره و یا مسی در اطراف الات زرین وسیمین ساخته میشود
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
hard sectoring می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
flowed درج متن در قالب کاغذ در سیستم DTP متن و فضای اطراف کاغذ و بین حاشیه ها
flows درج متن در قالب کاغذ در سیستم DTP متن و فضای اطراف کاغذ و بین حاشیه ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com