Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
negrophilism
سیاه دوستی
Other Matches
basalt
نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
silhouettes
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouette
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
melanin
رنگ سیاه ولکههای سیاه روی پوست
crape
نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
black holes
حفره سیاه چاله سیاه
bold face
طرح سیاه حرف سیاه
black hole
حفره سیاه چاله سیاه
smutted whcat
گندم سیاه یا زنگ سیاه
sable
رنگ سیاه لباس سیاه
sables
رنگ سیاه لباس سیاه
ethiops
سیاب سیاه جیوه سیاه
togetherness
دوستی
philogyny
زن دوستی
brotherliness
دوستی
fellowships
دوستی
fellowship
دوستی
peace
دوستی
friendships
دوستی
friendship
دوستی
sodality
دوستی
uxoriousness
زن دوستی
love feast
عید دوستی
algophilia
درد دوستی
paternal love
دوستی پدرانه
wanderlust
اوارگی دوستی
negrophilism
دوستی بازنگیان
motherly love
دوستی مادرانه
the utmost love
منتهای دوستی
lastering friendship
دوستی پا بر جا یا ثابت
ties of friendship
قیودیاعلاقه دوستی
altruism
نوع دوستی
ophilia
مار دوستی
protestation of frienship
ادعای دوستی
philanthropy
بشر دوستی
professed love
دوستی زبانی
ritualism
تشریفات دوستی
taphophilia
گور دوستی
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
fraternal love
دوستی برادری
self love
خود دوستی
brotherly
ازروی دوستی
fraternization
دوستی کردن
excessive love
دوستی زیاد
humanitarianism
بشر دوستی
philoprogenitiveness
بچه دوستی
electrophilic addition
افزایش الکترون دوستی
cozy up to (someone)
<idiom>
باکسی دوستی برقرارکردن
to make friends with anyone
با کسی اشنایی یا دوستی
fawn
افهار دوستی کردن
fawns
افهار دوستی کردن
breach of friendship
بهم زدن دوستی
liquorish
حاکی ازنوشابه دوستی
fawned
افهار دوستی کردن
patriotically
از روی میهن دوستی
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
endearing
از روی دوستی و محبت
philosophically
ازراه حکمت دوستی
The bonds of friendship (affection).
رشته دوستی والفت
humanitarianism
فلسفه همنوع دوستی
bibliomania
جنون کتاب دوستی
algolagnia
درد دوستی جنسی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
معنی دوستی را هم فهمیدیم
humanitarianism
مسلک بشر دوستی
electrophilic attack
حمله الکترون دوستی
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
kiss of death
دوستی خاله خرسه
gregariously
از روی جمعیت دوستی
theocentrism
توجه بخدا خدا دوستی
theocentricity
توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends
با هم پیمان دوستی بسته اند
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
humanism
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship .
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
electrophilic aromatic substitution
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
nucleophilic aromatic substitution
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
He did it out of friendship.
ازروی دوستی اینکار راکرد
black body radiation
تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
i reckon
روی دوستی کسی حساب کردن
(not) have anything to do with someone
<idiom>
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
haunt
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
humanism
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass
<idiom>
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
Please accept this gift as a mark of my friendship.
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
curry favor
<idiom>
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
formulism
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
grimy
سیاه
sooty
سیاه
pitch dark
سیاه
bog
سیاه اب
bogs
سیاه اب
ebon
سیاه
dogwood
سیاه ال
night black
سیاه
marsh
سیاه اب
marshes
سیاه اب
pitchy
سیاه
blacks
سیاه
mossy
سیاه اب
jetties
سیاه
Negro
سیاه
blackest
سیاه
Negroes
سیاه
glaucoma
اب سیاه
blacker
سیاه
jet-black
سیاه سیاه
blacked
سیاه
black
سیاه
jetty
سیاه
swamps
سیاه اب
swamping
سیاه اب
sad coloured
سیاه
swamped
سیاه اب
quagmire
سیاه اب
swamp
سیاه اب
quagmires
سیاه اب
black lead
سرب سیاه
black gang
غلام سیاه
ethiope
سیاه پوست
black finish
پوشش سیاه
black cap
کلاه سیاه
black eyed
سیاه چشم
ethiops
مهجون سیاه
black brittleness
شکستگی سیاه
black book
کتاب سیاه
black body
جسم سیاه
black bile
صفرای سیاه
black diamond
الماس سیاه
black brittleness
ترک سیاه
dark coloured
سیاه رنگ
ethiopian
سیاه پوست
eriochrome black
سیاه اریوکروم
black letter
حرف سیاه
saracen corn
گندم سیاه
french wheat
گندم سیاه
black propaganda
تبلیغات سیاه
black sheet
ورق سیاه
buck wheat
گندم سیاه
black short
شکستگی سیاه
black shortness
ترک سیاه
black wash
رنگ سیاه
blackamoor
سیاه زنگی
blackbody
جسم سیاه
hohlraum
جسم سیاه
bone black
عاج سیاه
blackcap
کاکل سیاه
boldface
حروف سیاه
black powder
باروت سیاه
black load
سرب سیاه
charbon
سیاه زخم
black level
تراز سیاه
black light
نور سیاه
black liqour
شربت سیاه
dunggeon
سیاه چال
doit
پول سیاه
black list
لیست سیاه
darky
سیاه زنگی
black list
فهرست سیاه
d.'s cow
سوسک سیاه
crowberry
سنگروی سیاه
Congo
یکجورچای سیاه
colly
سیاه کردن
chiaroscurist
سیاه قلمکار
robed in bleck
سیاه پوشیده
blackcock
باقرقره سیاه نر
black and white
سیاه و سفید
water proofed mortar
اهک سیاه
wash drawing
ابرنگ سیاه
viper's grass
سفورجنه سیاه
to wear willow
سیاه پوشیدن
to black out
سیاه کردن
the black sea
دریای سیاه
the black race
نژاد سیاه
tamarack
سیاه کاج
sycamine
توت سیاه
substantia nigra
جسم سیاه
sealing coat
روکاری سیاه
scoter
مرغابی سیاه
schorl
کهربای سیاه
sadly dressed
سیاه پوش
sabled
سیاه پوش
black eye
چشم سیاه
black eyes
چشم سیاه
jet-black
سیاه شبقی
donjon
سیاه چال
bottle-dungeon
سیاه چال
black wool
پشم سیاه
shame on you!
<idiom>
رویتان سیاه
black coffee
قهوه سیاه
I was put to shame. I was shame-stricken.
رو سیاه شدم
zonked
سیاه مست
stoned
سیاه مست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com