Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English
Persian
migrate
سیر کردن انتقال یافتن
migrated
سیر کردن انتقال یافتن
migrates
سیر کردن انتقال یافتن
migrating
سیر کردن انتقال یافتن
Other Matches
convect
انتقال یافتن
to be transferred
انتقال یافتن
pass
انتقال یافتن منتقل شدن
passes
انتقال یافتن منتقل شدن
passed
انتقال یافتن منتقل شدن
eluviate
بوسیله باد وباران نقل و انتقال یافتن
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
meets
: برخورد کردن یافتن
meet
: برخورد کردن یافتن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
strengthened
تقویت یافتن تحکیم کردن
transfuse
رسوخ یافتن در تزریق کردن در
strengthen
تقویت یافتن تحکیم کردن
gain
کسب کردن باز یافتن
gains
کسب کردن باز یافتن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
gained
کسب کردن باز یافتن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
exchanged
عوض کردن تسعیر یافتن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
improve
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanges
عوض کردن تسعیر یافتن
exchange
عوض کردن تسعیر یافتن
improved
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mends
رفو کردن بهبودی یافتن
mended
رفو کردن بهبودی یافتن
improves
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mend
رفو کردن بهبودی یافتن
improving
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
strengthens
تقویت یافتن تحکیم کردن
exchanging
عوض کردن تسعیر یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck
سعی کردن برای تفوق یافتن
extends
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extending
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
extend
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
shift
انتقال جابجا کردن
shifts
انتقال جابجا کردن
shifted
انتقال جابجا کردن
transferring
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
واگذار کردن نقل کردن انتقال
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
conducted
انتقال دادن رهبری کردن
conducting
انتقال دادن رهبری کردن
assigning
انتقال دادن وواگذار کردن
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
assigns
انتقال دادن وواگذار کردن
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
remise
انتقال دادن گذشت کردن
assigned
انتقال دادن وواگذار کردن
assign
انتقال دادن وواگذار کردن
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
lithiation transmetalation
انتقال فلز با لیتیم دار کردن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
conveyed
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
increases
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cards
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
discover
یافتن
discovering
یافتن
detect
یافتن
discovered
یافتن
discovers
یافتن
finds
یافتن
find
یافتن
detecting
یافتن
detects
یافتن
detected
یافتن
decreases
کاهش یافتن
scant
تخفیف یافتن
acceded
دست یافتن
decreases
نقصان یافتن
wind up
پایان یافتن
perennate
دوام یافتن
accede
راه یافتن
rise
خاتمه یافتن
accede
دست یافتن
deploy
گسترش یافتن
decreased
نقصان یافتن
decreased
کاهش یافتن
pickup
بهبودی یافتن
keep one's head above water
رهایی یافتن
accedes
دست یافتن
deploying
گسترش یافتن
reduce
کاهش یافتن
reduce
تقلیل یافتن
acceded
راه یافتن
deploys
گسترش یافتن
diverges
انشعاب یافتن
taper off
کاهش یافتن
centralization
مرکزیت یافتن
pull round
بهبودی یافتن
stations
استقرار یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
protend
امتداد یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
hunt out
با جستجو یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
to come to know
اگاهی یافتن
developments
تکامل یافتن
development
تکامل یافتن
centralisation
مرکزیت یافتن
prefers
ترجیح یافتن
preferring
ترجیح یافتن
rises
خاتمه یافتن
relax
تخفیف یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
prefer
ترجیح یافتن
station
استقرار یافتن
stationed
استقرار یافتن
diverge
انشعاب یافتن
diverged
انشعاب یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
terminates
خاتمه یافتن
to a greatness
بزرگی یافتن
to develop
تکامل یافتن
accrue
افزایش یافتن
accrue
گسترش یافتن
accrues
افزایش یافتن
accrues
گسترش یافتن
dominate
تفوق یافتن
dominated
تفوق یافتن
immix
امیزش یافتن
to be prolonged
امتداد یافتن
learn
اگاهی یافتن
learns
اگاهی یافتن
wrap up
خاتمه یافتن
terminated
خاتمه یافتن
terminate
خاتمه یافتن
dominates
تفوق یافتن
accruing
افزایش یافتن
accruing
گسترش یافتن
wane
کاهش یافتن
to alter
[to]
تغییر یافتن
waning
کاهش یافتن
diminish
نقصان یافتن
diminish
تقلیل یافتن
diminishes
نقصان یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
ensure
اطمینان یافتن
wanes
کاهش یافتن
insuring
اطمینان یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com