Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English
Persian
beryl
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
Other Matches
euclase
بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
sapphires
سیلیکات الومینیوم و منیزیم
sapphire
سیلیکات الومینیوم و منیزیم
kyanite
سیلیکات الومینیوم بفرمول 5SIO2AL
harmotome
سیلیکات ابدار الومینیوم وباریم که بلورهای ان بصورت جفت وصلیبی برنگهای مختلف یافت میشود
aluminium
فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
aluminum
فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
beryllium
بریلیوم
beryllium
فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
silicate
سیلیکات
silicate slag
سرباره سیلیکات
soluble glass
سدیم سیلیکات
potassium silicate
سیلیکات پتاسیم
sodium silicate
سدیم سیلیکات
sodium metasilicate
سدیم سیلیکات
euclase
سیلیکات کمیاب
silicate of soda
سدیم سیلیکات
zeolite
هر نوع سیلیکات ابدار
glauconite
سیلیکات ابدار اهن وپتاسیم غیر خالص
abrasive compound
مواد سایشی از جنس سیلیکات های آهن و آلومینیوم
aluminium
الومینیوم
alaminum
الومینیوم
kaolin
خاک رس سفید رنگ که ماده اصلی متشکله ان سیلیکات الومینیم هیدراته است
aluminum oxide
اکسید الومینیوم
aluminum alloy
الیاژ الومینیوم
aluminous
محتوی الومینیوم
aluminum coat
روکش الومینیوم
aluminium foil
کاغذ الومینیوم
aluminiferous
الومینیوم دار
alumina
اکسید الومینیوم
aluminous
الومینیوم دار
aluminous
مربوط به الومینیوم
bauxite
هیدروکسید الومینیوم بوکسیت
aluminize
روکش ساختن از الومینیوم
alumina
گل پاک یا اکسید الومینیوم
artificial aging
افزایش استحکام الومینیوم
anodization
پوشش الومینیوم از اکسیدالومینیوم
aluminum coating by spraying amalgamate
روکش الومینیوم کردن امیختن
alum
سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
turquoises
فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
turquoise
فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
turquois
فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
aluminize
روکش بااب الومینیوم دادن
alclad
نوعی ورقه از الیاژ الومینیوم
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
inclinatory
متمایل
inclinable
متمایل
propense
متمایل
prone
متمایل
amenable
متمایل
swept
متمایل
partial
متمایل به
avid
متمایل
oriented
متمایل به
minded
متمایل
bandolite
ساختار سبک وزنی از چوب بالسا با روکش الومینیوم
alodine
نوعی روکش شیمیایی جهت قطعات الیاژ الومینیوم
cephalad
متمایل بطرف سر
biassed
متمایل بیکسو
yellowy
متمایل به زردی
tendentious
متمایل متوجه
contractive
متمایل به انقباض
dancy
متمایل به رقص
incline
متمایل کردن
inclines
متمایل شدن
apt
متمایل اماده
greenish
متمایل به سبز
grayish
متمایل به خاکستری
longish
متمایل به درازی
fattish
متمایل به چاق
dermotropic
متمایل به پوست
incline
متمایل شدن
expansive
متمایل به توسعه
swimmy
متمایل بگیجی
like
متمایل به تساوی
fain
متمایل بخشنودی
inclines
متمایل کردن
likes
متمایل به تساوی
runny
متمایل بدویدن
trepan
متمایل شدن
liked
متمایل به تساوی
downward
متمایل بپایین
adaxial
متمایل بطرف محور
bossiness
متمایل به ریاست مابی
pneumotropic
متمایل به نسج ریوی
mind to do a thing
متمایل کردن به کاری
pruplish
متمایل به رنگ ارغوانی
bossy
متمایل به ریاست مابی
forward slope
شیب متمایل به جلو
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
gravitate
متمایل شدن بطرف
gravitated
متمایل شدن بطرف
cephalad
متمایل بطرف راس
gravitates
متمایل شدن بطرف
suicidal
وابسته یا متمایل به خودکشی
gravitating
متمایل شدن بطرف
deasil
متمایل بطرف راست
alumetize
الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
anodize
روش ساخت و عملیات مربوط به الومینیوم و الیاژهای ان توسط اکسیداسیون اندیک
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
neologian
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
lie over
متمایل بودن منتظر ماندن
swayed
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sway
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tends
متمایل بودن به گرایش داشتن
tending
متمایل بودن به گرایش داشتن
tended
متمایل بودن به گرایش داشتن
tend
متمایل بودن به گرایش داشتن
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
bias
بیک طرف متمایل کردن
sways
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
biases
بیک طرف متمایل کردن
antrorse
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
lie over
بتاخیر افتادن متمایل شدن
coral pink
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
aluminum pigmented dope
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
aluminum paste
تکههای بسیار کوچک الومینیوم که مانع برخورداشعه ماوراء بنفش خورشیدبه سطح جسم میشوند
icebox rivet
میخ پرچهای الومینیوم که تاموقع مصرف باید در دمای زیر صفر نگه داشته شوند
tint
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
nitralloy
قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره
torpex
نوعی مواد منفجره که ازمخلوط تی ان تی و سیکلونیت و پودر الومینیوم تشکیل میشود و معمولا در اژدرهای دریایی و مین و بمبهای زیرابی به کار می رود
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
blae
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com