Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (9 milliseconds)
English
Persian
pensionable
شایسته بازنشستگی
Other Matches
retirement
بازنشستگی
superannuation
بازنشستگی
pensionable age
سن بازنشستگی
retired ness
بازنشستگی
pension funds
وجوه بازنشستگی
retiring pension
حقوق بازنشستگی
golden handshake
دستخوش بازنشستگی
retired pay
حقوق بازنشستگی
golden handshakes
دستخوش بازنشستگی
pension fund
صندوق بازنشستگی
old age pension
حقوق بازنشستگی
old age pension
مستمری بازنشستگی
pension insurance
بیمه بازنشستگی
old age insurance
بیمه بازنشستگی
retired
مربوط به بازنشستگی
superannuation
کهولت بازنشستگی
pension
مستمری بازنشستگی
pensions
مستمری بازنشستگی
pensions
حقوق بازنشستگی یا تقاعد
pensions
حقوق بازنشستگی پانسیون
pension
حقوق بازنشستگی یا تقاعد
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
pension
حقوق بازنشستگی پانسیون
to save for retirement
برای بازنشستگی پس انداز کردن
IRA
مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
golden handshake
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
practicable
<adj.>
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
good
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
true
<adj.>
شایسته
proper
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
meritorious
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
meet
شایسته
fits
شایسته
competent
شایسته
fittest
شایسته
qualified
شایسته
seemly
شایسته
worthier
شایسته
worthiest
شایسته
fit
شایسته
qua
شایسته
worthy
شایسته
meets
شایسته
apropos
شایسته
pertinent
شایسته
inept
نا شایسته
ought not
شایسته نیست
adequate
شایسته بودن
discreditable
شایسته بی اعتباری
proper dress
جامه شایسته
quoteworthy
شایسته ذکر
eligible
شایسته انتخاب
worthful
شایسته مستحق
worshipful
شایسته احترام
the ticket
کار شایسته
duly
<adv.>
بطور شایسته
winnable
شایسته پیروزی
becoming
شایسته درخور
properly
بطور شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
properly
<adv.>
بطور شایسته
justly
<adv.>
بطور شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
aright
<adv.>
بطور شایسته
apt
مناسب شایسته
fit
لایق شایسته
fits
لایق شایسته
fittest
لایق شایسته
to be proper for
شایسته بودن
companionable
شایسته رفاقت
by fits and starts
شایسته لایق
meritorious
شایسته ترین
behoove
شایسته بودن
meetly
بطور شایسته
meet for a man
شایسته است که
behove
شایسته بودن
beseem
شایسته بودن
christianlike
شایسته مسیحیت
derisible
شایسته ریشخند
devisable
شایسته تامل
in due form
بطرز شایسته
devisable
شایسته اندیشه
fitly
بطور شایسته
as it deserves
بطور شایسته
ogr
شایسته غول
befitting
درخور شایسته
courtly
شایسته دربار
intrinsic
مرتب شایسته
suitable
شایسته فراخور
conditioning
شایسته سازی
courtliest
شایسته دربار
courtlier
شایسته دربار
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
righting
شایسته خوب ذیحق
gentlemanlike
شایسته مرد نجیب
competent
شایسته دارای سر رشته
servile
شایسته نوکران چاپلوس
oughtn't
نبایستی شایسته نیست
best
شایسته ترین پیشترین
righted
شایسته خوب ذیحق
workmanly
شایسته کارگر خوب
sufficient
شایسته صلاحیت دار
workmanlike
شایسته کارگر خوب
humance
انسانی شایسته بشریت
it does not befit me to
شایسته من نیست که مرانشاید که
worthily
بطور شایسته و در خور
nameable
شایسته نام بردن
right
شایسته خوب ذیحق
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
suitably
بطور مناسب یا شایسته
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
merited
شایسته بودن استحقاق داشتن
merit
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
شایسته بودن استحقاق داشتن
he is unworthy of his position
شایسته مقام خود نیست
gentlewomanlike
شایسته بانوان نجیب ومحترم
quotable
شایسته نقل قول کردن
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
merits
شایسته بودن استحقاق داشتن
condition
شرط نمودن شایسته کردن
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
give someone their due
<idiom>
دادن اعتبار به شخص شایسته
palmary
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
disqualify
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifies
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
constructive school credit
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mention
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
christly
شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com