Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (7 milliseconds)
English
Persian
courtlier
شایسته دربار
courtliest
شایسته دربار
courtly
شایسته دربار
Other Matches
durbar
دربار
court
دربار
vatican
دربار پاپ
Imhotep
ندیم
[دربار مصر]
Imhotep
کشیش
[دربار مصر]
good
شایسته
qualified
شایسته
seemly
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
competent
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
worthy
شایسته
worthiest
شایسته
meritorious
شایسته
proper
شایسته
qua
شایسته
apropos
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
pertinent
شایسته
inept
نا شایسته
worthier
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
meet
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
meets
شایسته
practicable
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
fit
شایسته
fittest
شایسته
true
<adj.>
شایسته
fits
شایسته
real
<adj.>
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
quoteworthy
شایسته ذکر
proper dress
جامه شایسته
ought not
شایسته نیست
derisible
شایسته ریشخند
devisable
شایسته تامل
in due form
بطرز شایسته
devisable
شایسته اندیشه
ogr
شایسته غول
meritorious
شایسته ترین
fitly
بطور شایسته
meet for a man
شایسته است که
meetly
بطور شایسته
to be proper for
شایسته بودن
aright
<adv.>
بطور شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
duly
<adv.>
بطور شایسته
justly
<adv.>
بطور شایسته
properly
<adv.>
بطور شایسته
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
worthful
شایسته مستحق
worshipful
شایسته احترام
winnable
شایسته پیروزی
the ticket
کار شایسته
fittest
لایق شایسته
adequate
شایسته بودن
behoove
شایسته بودن
as it deserves
بطور شایسته
fit
لایق شایسته
fits
لایق شایسته
befitting
درخور شایسته
suitable
شایسته فراخور
discreditable
شایسته بی اعتباری
intrinsic
مرتب شایسته
pensionable
شایسته بازنشستگی
eligible
شایسته انتخاب
conditioning
شایسته سازی
apt
مناسب شایسته
beseem
شایسته بودن
behove
شایسته بودن
properly
بطور شایسته
becoming
شایسته درخور
companionable
شایسته رفاقت
by fits and starts
شایسته لایق
christianlike
شایسته مسیحیت
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
suitably
بطور مناسب یا شایسته
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
workmanlike
شایسته کارگر خوب
righting
شایسته خوب ذیحق
competent
شایسته دارای سر رشته
servile
شایسته نوکران چاپلوس
best
شایسته ترین پیشترین
oughtn't
نبایستی شایسته نیست
righted
شایسته خوب ذیحق
right
شایسته خوب ذیحق
worthily
بطور شایسته و در خور
workmanly
شایسته کارگر خوب
nameable
شایسته نام بردن
sufficient
شایسته صلاحیت دار
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
it does not befit me to
شایسته من نیست که مرانشاید که
humance
انسانی شایسته بشریت
gentlemanlike
شایسته مرد نجیب
he is unworthy of his position
شایسته مقام خود نیست
merit
شایسته بودن استحقاق داشتن
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
palmary
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
gentlewomanlike
شایسته بانوان نجیب ومحترم
merited
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
شایسته بودن استحقاق داشتن
merits
شایسته بودن استحقاق داشتن
condition
شرط نمودن شایسته کردن
give someone their due
<idiom>
دادن اعتبار به شخص شایسته
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
quotable
شایسته نقل قول کردن
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualified
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
constructive school credit
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mention
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
christly
شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com