Dictiornary-Farsi | شایسته ستایش و تقدیر برجسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
palmary	شایسته ستایش و تقدیر برجسته


Other Matches

adorably	چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
alto-rilievo	[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model	مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing	طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
bas relif	حجاری ونقوش برجسته برجسته
salience	نکته برجسته موضوع برجسته
supereminent	برجسته فوق العاده برجسته
embossment	نقوش برجسته برجسته کاری
saliency	نکته برجسته موضوع برجسته
stereoscope	جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph	نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
commendation	تقدیر
destinations	تقدیر
destination	تقدیر
fates	تقدیر
fate	تقدیر
predetermination	تقدیر
appreciation	تقدیر
appreciations	تقدیر
predestination	تقدیر
foreordainment	تقدیر
foredoom	تقدیر
the weird sisters	تقدیر
foreordinate	تقدیر کردن
ordinace	مشیت تقدیر
predestinarian	معتقد به تقدیر
fatally	به حکم تقدیر
commendatory	تقدیر امیز
allotment	سرنوشت تقدیر
allotments	سرنوشت تقدیر
appreciator	تقدیر کننده
cumlaude	با افهار تقدیر
awarded	پاداش تقدیر
dispensations	اعطا تقدیر
commendation	سفارش تقدیر
ordinance	مشیت تقدیر
awards	پاداش تقدیر
awarding	پاداش تقدیر
award	پاداش تقدیر
dispensation	اعطا تقدیر
ordinances	مشیت تقدیر
repousse	برجسته نمایاحکاکی برجسته
thanked	تقدیر سپاسگزاری کردن
thanking	تقدیر سپاسگزاری کردن
to follow ones nose	کار رابدست تقدیر
thank	تقدیر سپاسگزاری کردن
inestimably	بطور تقدیر ناپذیر
destinies	تقدیر نصیب و قسمت
tenant by sufferance	مستاجر به تقدیر موجر
destiny	تقدیر نصیب و قسمت
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
hold out <idiom>	حاصل شدن ،تقدیر کردن
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
inestimably	پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
lauding	ستایش
praise	ستایش
lauds	ستایش
eulogium	ستایش
encomium	ستایش
panegyric	ستایش
panegyrics	ستایش
extolment	ستایش
praises	ستایش
adoration	ستایش
veneration	ستایش
praised	ستایش
adulation	ستایش
laud	ستایش
panegyrical	ستایش
proneur	ستایش گر
worship	ستایش
worshiped	ستایش
worshiping	ستایش
worshipping	ستایش
worships	ستایش
orison	ستایش
doxology	ستایش
lauded	ستایش
eulogies	ستایش
eulogy	ستایش
praising	ستایش
commendation	ستایش
laudation	ستایش
eulogized	ستایش کردن
hierolatry	ستایش مقدسات
laudator	ستایش کننده
tribute	ستایش تکریم
glorifies	ستایش کردن
glorify	ستایش کردن
glorifying	ستایش کردن
eulogizing	ستایش کردن
eulogised	ستایش کردن
eulogises	ستایش کردن
eulogising	ستایش کردن
eulogize	ستایش کردن
commends	ستایش کردن
commending	ستایش کردن
commended	ستایش کردن
tributes	ستایش تکریم
unsung	ستایش نشده
eulogistic	ستایش امیز
encomiastic	ستایش امیز
doxologize	ستایش گفتن
doxological	ستایش امیز
adorability	شایستگی ستایش
adorableness	شایستگی ستایش
eulogizes	ستایش کردن
panegyrize	ستایش کردن
praiseful	ستایش امیز
to pay tribute to	ستایش کردن
exaltation	سرافرازی ستایش
commend	ستایش کردن
admiring	ستایش امیز
adorable	شایان ستایش
laud	ستایش کردن
lauded	ستایش کردن
lauding	ستایش کردن
ovation	ستایش و استقبال
laudable	قابل ستایش
lauds	ستایش کردن
sweet talk <idiom>	ستایش کسی
ovations	ستایش و استقبال
praiseworthiness	برای ستایش
kudos	ستایش کردن
venerated	ستایش و احترام کردن
apotheoses	ستایش اغراق امیز
apotheosis	ستایش اغراق امیز
adorer	ستایش کننده عاشق
eloge	ستایش شخص مرده
venerate	ستایش و احترام کردن
venerating	ستایش و احترام کردن
venerates	ستایش و احترام کردن
to preach up	ستودن یا ستایش کردن
panegyric	ستایش امیز مدیحه
panegyrics	ستایش امیز مدیحه
praiseworthy	قابل ستایش ستودنی
laudably	بطور قابل ستایش
panegyrical	ستایش امیز مدیحه
sensibility to praise	حساسیت نسبت به ستایش
praiseworthily	بطور قابل ستایش
more praise than pudding	ستایش خشک و خالی
he won a high praise	مورد ستایش بسیارواقع شد
commendably	چنانکه شایان ستایش باشد
magnifcation	درشت سازی ستایش زیاد
proper	شایسته
practical <adj.>	شایسته
practicable <adj.>	شایسته
true <adj.>	شایسته
functional <adj.>	شایسته
convenient <adj.>	شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.>	شایسته
purpose-built <adj.>	شایسته
apropos	شایسته
qua	شایسته
utilitarian [useful] <adj.>	شایسته
useful <adj.>	شایسته
suitable <adj.>	شایسته
pertinent	شایسته
inept	نا شایسته
meet	شایسته
meets	شایسته
purposive <adj.>	شایسته
purposeful <adj.>	شایسته
good	شایسته
real <adj.>	شایسته
qualified	شایسته
meritorious	شایسته
fittest	شایسته
competent	شایسته
worthy	شایسته
worthiest	شایسته
worthier	شایسته
fits	شایسته
seemly	شایسته
proper <adj.>	شایسته
exact <adj.>	شایسته
correct <adj.>	شایسته
accurate [correct] <adj.>	شایسته
fit	شایسته
hero-worshipper	ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
henotheism	ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
claptrap	سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
fitly	بطور شایسته
quoteworthy	شایسته ذکر
discreditable	شایسته بی اعتباری
the ticket	کار شایسته
in due form	بطرز شایسته
winnable	شایسته پیروزی
worshipful	شایسته احترام
worthful	شایسته مستحق
suitable	شایسته فراخور
intrinsic	مرتب شایسته
courtly	شایسته دربار
courtliest	شایسته دربار
courtlier	شایسته دربار
fittest	لایق شایسته
fits	لایق شایسته
befitting	درخور شایسته
proper dress	جامه شایسته
devisable	شایسته اندیشه