English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English Persian
acceleration of gravity شتاب گرانش
Search result with all words
pascal فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
Other Matches
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
gravitation گرانش
law of gravity گرانش
gravitational attraction گرانش
gravity گرانش
law of gravitation قانون گرانش
theoretical gravity گرانش تئوری
negative g گرانش منفی
gravitational field میدان گرانش
gravitational constant ثابت گرانش
antigravity muscles عضلات ضد گرانش
law of universal gravitation قانون گرانش عمومی
graviton واحد بنیادی فرضی گرانش
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
precipitation شتاب
at leisure بی شتاب
pelts شتاب
pelted شتاب
hustle شتاب
pelt شتاب
over hasty پر شتاب
acceleration lane خط شتاب
haste شتاب
cursoriness شتاب
at full lick با شتاب
hastiness شتاب
hie thee شتاب کن
hustling شتاب
expedience شتاب
hustles شتاب
hustled شتاب
unhurriedly بی شتاب
unhurried بی شتاب
in a hurry در شتاب
speeds شتاب
acceleration شتاب
speed شتاب
accelerator شتاب
expediency شتاب
accelerators شتاب
speeding شتاب
make a push شتاب کردن
hastener شتاب کننده
acceleration space فضای شتاب
electron acceleration شتاب الکترون
acceleration time زمان شتاب
despatches کشتن شتاب
accelerometer شتاب سنج
angular acceleratin شتاب زاویهای
angular acceleration شتاب زاویهای
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
coefficient of acceleration ضریب شتاب
d. haste شتاب زیاد
negative acceleration شتاب منفی
skelpit شتاب کردن
skelp شتاب کردن
skeet شتاب کردن
net acceleration شتاب برایند
net acceleration شتاب خالص
resultant acceleration شتاب برایند
resultant acceleration شتاب خالص
no hurry شتاب نداریم
normal acceleration شتاب عمودی
normal acceleration شتاب قائم
previousness شتاب زدگی
precipitateness شتاب زدگی
post haste با شتاب فراوان
spatchcock با شتاب جادادن
longitudinal acceleration شتاب طولی
linear acceleration شتاب خطی
hie شتاب کردن
hurriedness شتاب زدگی
hying شتاب کردن
impact acceleration شتاب ضربه ای
in a hurried state در حال شتاب
whirry شتاب کردن
transverse acceleration شتاب عرضی
post deflection acceleration شتاب ثانوی
to make haste شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
initial acceleration شتاب اولیه
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
to look sharp شتاب کردن
to come along شتاب کردن
positive acceleration شتاب مثبت
acceleration principle اصل شتاب
speeds شتاب حرکت
dispatches کشتن شتاب
dispatched کشتن شتاب
dispatch کشتن شتاب
speeds میزان شتاب
despatching کشتن شتاب
tilt شتاب پرتاب
tilted شتاب پرتاب
despatched کشتن شتاب
tilts شتاب پرتاب
hurriedly از روی شتاب
hurries شتاب کردن
hurries راندن شتاب
hurry شتاب کردن
hurry راندن شتاب
accelerator شتاب دهنده
hasty شتاب زده
speeds شتاب کامیابی
speeding شتاب حرکت
accelerate شتاب دادن
speeding میزان شتاب
speeding شتاب کامیابی
speed شتاب حرکت
accelerates شتاب دادن
speed میزان شتاب
speed شتاب کامیابی
retardation شتاب منفی
accelerating شتاب دادن
jotted با شتاب نوشتن
hurrying شتاب کردن
jots با شتاب نوشتن
accelerated شتاب دادن
accelerated particle ذره با شتاب
accelerating electrode الکترود شتاب ده
accelerating power قدرت شتاب
acceleration coefficient ضریب شتاب
acceleration due to gravity شتاب ثقل
acceleration of free fall شتاب گرانی
acceleration of free fall شتاب ثقل
apparent gravity شتاب گرانی
apparent gravity شتاب ثقل
acceleration of gravity شتاب ثقل
acceleration of gravity شتاب گرانی
accelerator الکترد شتاب ده
hurrying راندن شتاب
jot با شتاب نوشتن
deceleration شتاب منفی
deceleration شتاب کاهنده
accelerators شتاب دهنده
peremptory شتاب امیز
accelerators الکترد شتاب ده
to polish off با شتاب پرداخت کردن
precipitately از روی شتاب زدگی
post haste بسرعت شتاب فراوان
velocity سرعت سیر شتاب
velocities سرعت سیر شتاب
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
pelts شتاب کردن ضربه
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
ion accelerator شتاب دهنده یون
linear accelerator شتاب دهنده خطی
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
jerk میزان تغییر شتاب
jerked میزان تغییر شتاب
jerks میزان تغییر شتاب
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
accelerated particle ذره شتاب دار
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
jerking میزان تغییر شتاب
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
accelerator board تخته شتاب دهنده
pelt شتاب کردن ضربه
pelted شتاب کردن ضربه
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
sthene واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com