Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (7 milliseconds)
English
Persian
inadequate personality
شخصیت نابسنده
Other Matches
split personality
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
inadequate
نابسنده
insufficient
نابسنده
wet
آدم نابسنده
cissy
آدم نابسنده
pantywaist
[Am En]
آدم نابسنده
jessy
آدم نابسنده
weenie
[Am E]
آدم نابسنده
weed
آدم نابسنده
milquetoast
آدم نابسنده
pussy
[Am E]
آدم نابسنده
wimp
آدم نابسنده
jessie
آدم نابسنده
softie/softy
آدم نابسنده
wuss(y)
آدم نابسنده
sissy
آدم نابسنده
weakling
آدم نابسنده
mollycoddle
آدم نابسنده
namby-pamby
آدم نابسنده
notability
شخصیت
selfdom
شخصیت
sympatric
هم شخصیت
peronality
شخصیت
personas
شخصیت ها
personage
شخصیت
personae
شخصیت ها
persona
شخصیت ها
intrapsychic
با شخصیت
personalities
شخصیت
personages
شخصیت
presence
شخصیت
identity
شخصیت
identities
شخصیت
individuality
شخصیت
person
شخصیت
personality
شخصیت
persons
شخصیت
personality disorder
اختلال شخصیت
personality structure
ساخت شخصیت
personality test
ازمون شخصیت
personality trait
ویژگی شخصیت
personality module
واحد شخصیت
selfhood
شخصیت خودپسندی
personality inventory
پرسشنامه شخصیت
paranoid personality
شخصیت پارانویای
personality integration
یکپارچگی شخصیت
personality disturbance
اختلال شخصیت
personality assessment
ارزیابی شخصیت
personality disintegration
تلاشی شخصیت
personality type
سنخ شخصیت
personification
تجسم شخصیت
personification
شخصیت بخشی
to create an image for oneself as somebody
شخصیت دادن
syntality
شخصیت گروهی
superego
شخصیت اخلاقی
shut in personality
شخصیت بسته
schizoid personality
شخصیت اسکیزوئید
primary personality
شخصیت نخستین
personology
شخصیت شناسی
impersonator
شخصیت دهنده
epileptoid personality
شخصیت صرعی
dual personality
شخصیت دوگانه
depersonalize
بی شخصیت کردن
depersonalization
زوال شخصیت
cosmopolite
شخصیت جهانی
characterization
توصیف شخصیت
anal personality
شخصیت مقعدی
personifies
شخصیت دادن به
ethos
شخصیت ملی
impersonal
فاقد شخصیت
personifying
شخصیت دادن به
personify
شخصیت دادن به
personified
شخصیت دادن به
self
شخصیت جنبه
impersonators
شخصیت دهنده
hypostatize or size
شخصیت دادن به
impersonality
عدم شخصیت
modal personality
شخصیت هنجاری
juridical personality
شخصیت حقوقی
legal personality
شخصیت حقوقی
multiple personality
شخصیت چندگانه
impersonify
شخصیت دادن به
individuate
شخصیت دادن
hysterical personality
شخصیت هیستریایی
corporate
دارای شخصیت حقوقی
personifying
دارای شخصیت کردن
amour propre
عزت نفس شخصیت
depersonalize
فاقد شخصیت کردن
peronality
انتقادات راجع به شخصیت
extravaganzas
ازیک شخصیت خیالی
extravaganza
ازیک شخصیت خیالی
personified
دارای شخصیت کردن
personifies
دارای شخصیت کردن
luminaries
پر فروغ شخصیت تابناک
to have a magnetic personality
شخصیت مغناطیسی داشتن
heart of gold
<idiom>
شخصیت بخشنده داشتن
personify
دارای شخصیت کردن
personalize
دارای شخصیت کردن
character
مجسم کردن شخصیت
premorbid personality
شخصیت پیش مرضی
characters
مجسم کردن شخصیت
personage
شخصیت بازیگران داستان
psychopathic personality
شخصیت جامعه ستیز
luminary
پر فروغ شخصیت تابناک
personages
شخصیت بازیگران داستان
being
موجود زنده شخصیت
corporations
که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation
که دارای شخصیت حقوقی باشند
star turn
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
heart of stone
<idiom>
شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
sixteen factor personality questionnaire
پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
ciothes do not make the man.
<proverb>
لباس شخصیت نمی آورد .
prepsychotic personality
شخصیت پیش روان پریشی
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
intrapsychic
واقع دردرون شخصیت یا روان
triune
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
california tests of personality
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
masculinize
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
personal remarks
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
personalize
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
individuation
تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
mmpi
شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
attribute
[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporation
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
He is rich but is lacking in personality .
پولدار است ولی بی شخصیت است
id
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character
[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com