Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
Other Matches
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
out in the cold
<idiom>
تنها
just
تنها
merest
تنها
single line
خط تنها
mere
تنها
soles
تنها
single
تنها
only
تنها
single-handed
تنها
alone
تنها
lone
تنها
sole
تنها
exclusive
تنها
lonelier
تنها
solitary
تنها
loneliest
تنها
lonely
تنها
uniquely
تنها
by it self
تنها
by one,s self
تنها
solitarily
تنها
by oneself
تنها
siolus
تنها
by yourself
تنها
solo
تنها
recluses
تنها
solos
تنها
unaccompanied
تنها
recluse
تنها
unique
تنها
solus
تنها
single handed
تنها
Do not leave me alone.
من را تنها نگذار.
lonesome
تنها وبیکس
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
leave alone
تنها گذاردن
he alone went
تنها اورفت
lone electron
الکترون تنها
bare handed
دست تنها
soli
تنها خوانان
wirte only
تنها نوشتن
strand
تنها گذاشتن
read only
تنها خواندنی
sole argument
تنها دلیل
single haneded
دست تنها
bread alone
تنها نان
single
تنها یک نفری
singly
تنها انفرادا
strands
تنها گذاشتن
to pull a lone oar
تنها کارکردن
sole
شالوده تنها
asides
صحبت تنها
sole
تنها انحصاری
soles
شالوده تنها
soles
تنها انحصاری
aside
صحبت تنها
monological
تنها سخن گو خودگووخودشنو
kick back
<idiom>
تنها استراحت کردن
but
نه تنها بطور محض
leave in the lurch
<idiom>
دست تنها گذاشتن
out of pure mischief
تنها از روی بدجنسی
lone pair electron
زوج الکترون تنها
adhoc
تنها به این منظور
to reckon with out one's host
تنها به قاضی رفتن
not only he came but
نه تنها امد بلکه
To go alone to the judge .
<proverb>
تنها به قاضى رفتن.
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
to live to oneself
تنها زندگی کردن
lonely hearts
تنها و جویای همدم
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
Come along and keep me company.
بامن بیا تا تنها نباشم
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
photon
تنها یک الکترون تابش شود
baring the king
تنها کردن شاه شطرنج
zoon
تنها محصول یک نطفه واحد
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
one-track mind
<idiom>
تنها به یک چیز فکر کردن
lip service
<idiom>
تنها زبونی موافقت کردن
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
i did it only for your sake
تنها به خاطرشما این کار را کردم
tapped
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
endorsement in blank
فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
tapping
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
His only aim and object is to make afortune .
تنها قصدش پولدار شدن است
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
tap
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
i rely solely on god...
تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
i was reserved for it
تنها برای من مقدر شده بود
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
You alone can help me.
تنها (فقط )شما می توانید کمکم کنید
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
monarchs
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
This is the only way to guarantee that ...
تنها راه برای تضمین این است که ...
monarch
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
HD
ارسال داده تنها در یک جهت روی کانال یک سویه
tuner
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
I am obsessed by fear of unemployment .
تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
letter-box company
شرکتی
[درپناهگاه مالیاتی]
که تنها صندوق پستی دارد
unilateral contract
پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
sleeping partner
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partners
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
to disturb any one's privacy
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
ally
دوست
allying
دوست
philoginous
زن دوست
amicable
دوست
friends
دوست
friend
دوست
chums
دوست
hydrophilic compound
اب دوست
philogynist
زن دوست
dienophile
دی ان دوست
friendless
بی دوست
formalist
دوست
schoolmate
دوست
schoolmates
دوست
heart-to-heart
دوست
chum
دوست
bozo
دوست
heart to heart
دوست
heart-to-hearts
دوست
unfriended
بی دوست
leal
دوست
hydrophilic
اب دوست
buddy
دوست
buddies
دوست
slandered
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
cantilever
تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
slanders
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
slander
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
slandering
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
undamped
نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
identities
تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
identity
تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
physiocratic system
روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است
child
یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
humnanist
همنوع دوست
halophilous
نمک دوست
hydrophile
اب دوست علاقمند به اب
hand and glove
دوست همراز
hail fellow
دوست صمیمی
humansit
انسان دوست
culturist
فرهگ دوست
hand and glove
دوست یک دل ویکزبان
likable
دوست داشتنی
hand in glove
دوست همراز
hand in glove
دوست یک دل ویکزبان
liked
دوست داشتن
chessist
شطرنج دوست
heliophilous
افتاب دوست
cater cousin
دوست صمیمی
hemophile
خون دوست
social
گروه دوست
sporting
بازی دوست
likeable
دوست داشتنی
boyfriend
دوست پسر
acidophile
ترشی دوست
acidophile
اسید دوست
germanophil
المان دوست
francophil
فرانسه دوست
francophile
فرانسه دوست
anglophile
انگلیسی دوست
friendly state
کشور دوست
gallophile
فرانسه دوست
amativeness
دوست داشتن
electrophile
الکترون دوست
dislikable
دوست نداشتنی
boyfriends
دوست پسر
like
دوست داشتن
dendrophilous
درخت دوست
likes
دوست داشتن
bibliophil
کتاب دوست
hydrophilic
اب دوست علاقمند به اب
take kindly to
<idiom>
دوست داشتن
hydrophilic
ترکیب اب دوست
pen pal
دوست قلمی
careerist
حرفه دوست
zoophilous
حیوان دوست
zoophilic
حیوان دوست
phiadelphian
نوع دوست
phihellenic
یونانی دوست
social
جمعیت دوست
philanthrope
بشر دوست
philhellene
دوست یونان
philhellenic
دوست یونان
careerists
حرفه دوست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com