Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
copyright
شخصی که دارای حق کپی در کاری است
copyrights
شخصی که دارای حق کپی در کاری است
Other Matches
square peg in a round hole
<idiom>
شخصی که مناسب کاری نباشد
programmer
شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
programmers
شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
cretins
شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
cretin
شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
high grown
دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
agrafe
سنگ سر طاق
[دارای تزئینات برجسته کاری شده]
agraffe
سنگ سر طاق
[دارای تزئینات برجسته کاری شده]
freethinkers
کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
freethinker
کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
private
شخصی
civilians
شخصی
civil
شخصی
ones
شخصی
civilian
شخصی
informal
شخصی
personas
شخصی
persona
شخصی
personal
شخصی
personable
شخصی
personae
شخصی
privates
شخصی
some one
شخصی
one
شخصی
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
personalized form letter
فرم شخصی
personalty
اموال شخصی
private property
دارایی شخصی
oomph
چاذبه شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
personalty
دارایی شخصی
personal saving
پس انداز شخصی
personal effects
لوازم شخصی
personal right
حقوق شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
personal service
ابلاغ شخصی
personal staff
ستاد شخصی
personal remarks
انتقادات شخصی
personal service
خدمت شخصی
proenomen
نام شخصی
idols of the cave
اوهام شخصی
idiograph
نشان شخصی
ibm personal computer
IBکامپیوتر شخصی
separate estate
اموال شخصی زن
self will
اراده شخصی
backcourt foul
خطای شخصی
self intrest
نفع شخصی
self interest
غرض شخصی
self interest
نفع شخصی
paraphernalia
اموال شخصی زن
very own
<adj.>
خصوصی
[شخصی]
by end
غرض شخصی
whoso
هر شخصی که باشد
whosoever
هر شخصی که باشد
informal observations
مشاهدات شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
individual foul
خطای شخصی
self employed
کار شخصی
self-employed
کار شخصی
personal property
مایملک شخصی
somebody
یک شخص شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
personal identity
هویت شخصی
ea state in severalty
ملک شخصی
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
personal constructs
سازههای شخصی
personal interest
نفع شخصی
personal motive
غرض شخصی
personal income
درامد شخصی
personal pronouns
ضمائر شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal error
خطای شخصی
personal pronoun
ضمیر شخصی
particular good
عین شخصی
personal computers
کامپیوتر شخصی
personal computer
کامپیوتر شخصی
passanger car
اتومبیل شخصی
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
personal action
دعوی شخصی
personal ownership
مالکیت شخصی
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
personal affairs
امور شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
who
چه شخصی چه اشخاصی
private motive
غرض شخصی
self-interest
نفع شخصی
under one's belt
<idiom>
میل شخصی
personal computing
محاسبات شخصی
personal property
اموال شخصی
in one's best interest
به صلاح خود شخصی
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
author
شخصی که برنامه می نویسد
bunched income
درامد خدمات شخصی
bye end
غرض شخصی قصدپنهان
mannerisms
اطوار واخلاق شخصی
owned
شخصی مال خودم
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
own
شخصی مال خودم
individualization of punshment
شخصی کردن مجازاتها
mannerism
اطوار واخلاق شخصی
valour
ارزش شخصی واجتماعی
personal income tax
مالیات بر درامد شخصی
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
to hold in d.
درتصرف شخصی داشتن
individual income tax
مالیات بر درامد شخصی
toe the line
<idiom>
انجام وفایف شخصی
private property
دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels
دارایی شخصی منقول
duffle bag
کیسه لوازم شخصی
valor
ارزش شخصی واجتماعی
privy seal
مهر شخصی پادشاه
owns
شخصی مال خودم
owning
شخصی مال خودم
self interested
در بند نفع شخصی
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
pinning
شماره شناسایی شخصی
pinned
شماره شناسایی شخصی
mend one's ways
<idiom>
اثبات عادت شخصی
pin
شماره شناسایی شخصی
put in one's two cents
<idiom>
به شخصی نظریه دادن
onother's money
پول شخصی دیگر
self intrested
دربند نفع شخصی
personalize
جنبه شخصی دادن به
fill (someone) in
<idiom>
جزئیات را به شخصی گفتن
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
play (someone) for something
<idiom>
به بازی گرفتن شخصی
self regard
حفظ منافع شخصی
personal property
دارایی شخصی منقول
unbeknown
خارج از معلومات شخصی
self-interested
در بند نفع شخصی
ibm personal computer xt
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer system/
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
personal identification number
شماره شناسایی شخصی
ibm personal computer at
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
unbeknownst
خارج از معلومات شخصی
theatergoer
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
in one's hair
<idiom>
عصبانی کردن شخصی
take to the cleaners
<idiom>
همه پولهای شخصی رابردن
accessor
شخصی که به داده دسترسی دارد
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
disposable income
درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
pull the rug out from under
<idiom>
بهم ریختن نقشه شخصی
put one's own house in order
<idiom>
سروسامان دادن کار شخصی
ex gratia
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
To have selfish motives . to have an axe to grind.
غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
pin down
<idiom>
اجبار شخصی دربیان واقعیت
copy for private use
نسخه برای استفاده شخصی
chattel
مال منقول دارایی شخصی
ibm pc compatible computer
کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
senders
شخصی که پیام ارسال میکند
sender
شخصی که پیام ارسال میکند
woodworth personal data sheet
پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
pc 00
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
consulting
شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
operators
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
self revelation
افشاء افکار واحساسات شخصی
self-help
اعاشه از راه کار شخصی
operator
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted
<idiom>
گفتن نظر شخصی درجمع
self help
اعاشه از راه کار شخصی
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
crackpot
<idiom>
شخصی خنثی وبی اهمیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com