Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
Other Matches
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
handles
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
stentor
شخصی که صدای بلندی دارد
accessor
شخصی که به داده دسترسی دارد
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
analysts
شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analyst
شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
sysop
شخصی که سیستم تخته آگهی یا شبکه را نگه می دارد
Method to my madness
<idiom>
هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
answering machine
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machines
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
ambivert
شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
ambiversion
شخصی که هم بامور خارجی و هم بامور داخلی توجه دارد
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
peripheral
باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
numerary
شمارهای
numeral
شمارهای
numerical
شمارهای
numerals
شمارهای
numerical selector
سلکتور شمارهای
number pyramid
هرم شمارهای
numeral flag
پرچم شمارهای
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
random number
شمارهای که قابل پیش بینی نیست
basis
نقط ه یا شمارهای که محاسبات شروع شده اند
ren
شمارهای که باریک وسیله را در شبکه تلفنی نشان دهد
variable
شمارهای که با هر تابع یا ساختار در برنامه قابل دستیابی است
variables
شمارهای که با هر تابع یا ساختار در برنامه قابل دستیابی است
ringer equivalence number
شمارهای که باریک وسیله روی شبکه تلفن را مشخص میکند
exponent
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
variables
شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
variable
شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
sic
چنین
it happened thaf
چنین
like this
چنین
such
یک چنین
likewise
چنین
so
چنین
i express my regret for it
که چنین شد
such
چنین
thus
چنین
be it so
چنین باشد
be it so
چنین باد
the report goes
چنین گویند
there is a rumour that
چنین میگویند که
exactly
چنین است
methinks
چنین مینماید
such and such
چنین و چنان
secus
نه این چنین
i was given to understand
چنین فهمیدم
amen
چنین باد
who said so?
که چنین حرفی زد
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
beit so
چنین باد
beit so
چنین باشد
so said darius
چنین گفت ....
perhaps so
شاید چنین باشد
semble
چنین به نظر می رسد
so called
که چنین نامیده شده
so-called
که چنین نامیده شده
meseems
چنین بنظرم میرسد
methinks
بنظرم چنین میرسد
in that case
حال که چنین است
is it not
ایا چنین نیست
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
it follows that.....
چنین برمی اید که ....
Fate had so decreed . I t was so destined .
قسمت چنین بود
that is not the case
مطلب چنین نیست
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
it look as if
چنین مینماید که گویی
is that so?
ایا وا قعا چنین است
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
so to speak
اگربتوان چنین چیزی گفت
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
But fate decreed otherwise.
اما قسمت چنین بود .
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
The story goes that …
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
No such a thing has been stipulated in the contract.
درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
sic
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
civil
شخصی
personae
شخصی
personal
شخصی
civilian
شخصی
persona
شخصی
civilians
شخصی
ones
شخصی
privates
شخصی
informal
شخصی
private
شخصی
one
شخصی
some one
شخصی
personable
شخصی
personas
شخصی
if so
اگر هست اگر چنین است
oomph
چاذبه شخصی
self intrest
نفع شخصی
who
چه شخصی چه اشخاصی
whoso
هر شخصی که باشد
somebody
یک شخص شخصی
self-interest
نفع شخصی
paraphernalia
اموال شخصی زن
self-employed
کار شخصی
self employed
کار شخصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
ea state in severalty
ملک شخصی
by end
غرض شخصی
personal pronoun
ضمیر شخصی
personal computer
کامپیوتر شخصی
whosoever
هر شخصی که باشد
personal affairs
امور شخصی
informal observations
مشاهدات شخصی
individual foul
خطای شخصی
idols of the cave
اوهام شخصی
idiograph
نشان شخصی
ibm personal computer
IBکامپیوتر شخصی
personal pronouns
ضمائر شخصی
backcourt foul
خطای شخصی
personal computers
کامپیوتر شخصی
personal staff
ستاد شخصی
personal service
ابلاغ شخصی
personal service
خدمت شخصی
personal saving
پس انداز شخصی
personal right
حقوق شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
personal property
مایملک شخصی
personal property
اموال شخصی
personal ownership
مالکیت شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
private motive
غرض شخصی
personal motive
غرض شخصی
personal interest
نفع شخصی
personal income
درامد شخصی
personal identity
هویت شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal remarks
انتقادات شخصی
separate estate
اموال شخصی زن
particular good
عین شخصی
passanger car
اتومبیل شخصی
personal action
دعوی شخصی
self will
اراده شخصی
self interest
غرض شخصی
self interest
نفع شخصی
personal computing
محاسبات شخصی
personal constructs
سازههای شخصی
personal error
خطای شخصی
proenomen
نام شخصی
private property
دارایی شخصی
personalty
دارایی شخصی
personalty
اموال شخصی
personalized form letter
فرم شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
under one's belt
<idiom>
میل شخصی
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
very own
<adj.>
خصوصی
[شخصی]
personal effects
لوازم شخصی
in one's hair
<idiom>
عصبانی کردن شخصی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com