English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English Persian
sacred cow شخص مصون از انتقاد
sacred cows شخص مصون از انتقاد
Other Matches
invioable مصون
immune مصون
inviolate مصون
privileged مصون
inviolable مصون
immundity مصون
infallible مصون از خطا
inviolable مصون ازتعرض
immunization مصون کردن
inviolably بطور مصون
irrefrangible نگفتنی مصون
immune from disease مصون از گرفتن ناخوشی
mithridatize از اثر زهر مصون کردن
franks باطل کردن مصون ساختن
frank باطل کردن مصون ساختن
franker باطل کردن مصون ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
infallible مصون از خطا منزه از گناه
franking باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
inviolability مصون بودن فرستاده دیپلماتیک ازهر نوع تعدی و اهانت
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
dunnage کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
critique انتقاد
critique فن انتقاد
censuring انتقاد
censures انتقاد
censured انتقاد
censure انتقاد
critiques فن انتقاد
critiques انتقاد
reviewal انتقاد
fustigation انتقاد
animadversion انتقاد
criticalness انتقاد
criticisms انتقاد
critic انتقاد
criticism انتقاد
critics انتقاد
critics انتقاد کننده
diatribe انتقاد تلخ
critically از روی انتقاد
hypercriticism افراط در انتقاد
hypercritical مفرط در انتقاد
critic انتقاد کننده
gaff انتقاد نفرین
criticizable انتقاد پذیر
censurable انتقاد امیز
book review انتقاد از کتاب
criticizable قابل انتقاد
raillery سرزنش انتقاد
reviewed انتقاد کردن
tear down <idiom> انتقاد کردن
put down <idiom> انتقاد کردن
dish out <idiom> انتقاد کوبنده
hatchet jobs انتقاد غرضآمیز
hatchet job انتقاد غرضآمیز
verbalism انتقاد لفظی
slashing criticism انتقاد سخت
self criticism انتقاد از خود
reviewing انتقاد کردن
reviews انتقاد کردن
diatribes انتقاد تلخ
criticizing انتقاد کردن
criticises انتقاد کردن
criticised انتقاد کردن
criticising انتقاد کردن
criticized انتقاد کردن
criticizes انتقاد کردن
criticize انتقاد کردن
review انتقاد کردن
reviews بازدید انتقاد کردن
draw fire <idiom> مورد انتقاد قرارگرفتن
criticising مورد انتقاد قراردادن
reviewing بازدید انتقاد کردن
pull to pieces سخت انتقاد کردن
renouncer سرزنش و انتقاد کننده
criticised مورد انتقاد قراردادن
criticises مورد انتقاد قراردادن
criticize مورد انتقاد قراردادن
criticized مورد انتقاد قراردادن
review بازدید انتقاد کردن
flog انتقاد سخت کردن
flogs انتقاد سخت کردن
self critical انتقاد کننده از خود
flogged انتقاد سخت کردن
criticizing مورد انتقاد قراردادن
fustigate کوبیدن انتقاد کردن
hypercritic انتقاد سخت وموشکافی
reviewed بازدید انتقاد کردن
hypercritically از روی انتقاد و مفرط
criticizes مورد انتقاد قراردادن
to be under fire سخت مورد انتقاد قراردادن
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to be vulnerable [exposed] to criticism خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to incur a criticism مورد انتقاد واقع شدن
critique جلسه انتقاد بعد ازعملیات
critic report گزارش نتیجه جلسه انتقاد
critiques جلسه انتقاد بعد ازعملیات
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
descant اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
descants اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
lower criticism انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
textualism اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
acerbic <adj.> انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
immune مصون کردن محفوظ کردن
criticised انتقاد کردن نکوهش کردن
criticising انتقاد کردن نکوهش کردن
criticises انتقاد کردن نکوهش کردن
criticize انتقاد کردن نکوهش کردن
criticized انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizing انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizes انتقاد کردن نکوهش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com