English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
Other Matches
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
state تعیین کردن وقرار دادن
stating تعیین کردن وقرار دادن
states تعیین کردن وقرار دادن
stated تعیین کردن وقرار دادن
to set out نشان دادن تعیین کردن
state- تعیین کردن وقرار دادن
order سفارش دادن تنظیم کردن
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
located تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
range calibration تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
qualify تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
omni axial nozzle نازل موتور راکت که میتوانددر دامنه تعیین شده درراستاهای مختلف تنظیم شود
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
assigned ارجاع کردن تعیین کردن
define تعیین کردن تعریف کردن
locating تعیین کردن معلوم کردن
locate تعیین کردن معلوم کردن
assigns ارجاع کردن تعیین کردن
locates تعیین کردن معلوم کردن
assigning ارجاع کردن تعیین کردن
limit محدود کردن تعیین کردن حد
located تعیین کردن معلوم کردن
defined تعیین کردن تعریف کردن
assign ارجاع کردن تعیین کردن
defining تعیین کردن تعریف کردن
defines تعیین کردن تعریف کردن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
edited تصحیح کردن تنظیم کردن
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
controls نظارت کردن تنظیم کردن
controlling نظارت کردن تنظیم کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
control نظارت کردن تنظیم کردن
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
align تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
identifies تعیین کردن
specifying تعیین کردن
fix on تعیین کردن
identify تعیین کردن
formulation تعیین کردن
appointe تعیین کردن
slate تعیین کردن
slated تعیین کردن
identifying تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
slates تعیین کردن
blood type تعیین کردن
bound تعیین کردن
blood group تعیین کردن
determining تعیین کردن
determine تعیین کردن
fix تعیین کردن
identified تعیین کردن
appoints تعیین کردن
blood types تعیین کردن
appoint تعیین کردن
determines تعیین کردن
specify تعیین کردن
specifies تعیین کردن
fixes تعیین کردن
ascertian تعیین کردن
tell off تعیین کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
delimiting تعیین کردن حدود
delimits تعیین کردن حدود
locating تعیین محل کردن
predestine قبلا تعیین کردن
clearance تعیین صلاحیت کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
prifix قبلا تعیین کردن
locates تعیین محل کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
rezone از نومحدوده تعیین کردن
stating تعیین کردن حال
quantifying کمیت را تعیین کردن
quantify کمیت را تعیین کردن
quantifies کمیت را تعیین کردن
quantified کمیت را تعیین کردن
fix تعیین کردن قراردادن
fixes تعیین کردن قراردادن
identified تعیین هویت کردن
demarcating تعیین حدود کردن
demarcates تعیین حدود کردن
demarcated تعیین حدود کردن
states تعیین کردن حال
stated تعیین کردن حال
to fix quota تعیین سهمیه کردن
peg تعیین حدود کردن
pegs تعیین حدود کردن
identifying تعیین هویت کردن
identify تعیین هویت کردن
identifies تعیین هویت کردن
state تعیین کردن حال
state- تعیین کردن حال
demarcate تعیین حدود کردن
assessed تعیین کردن بستن
pin point تعیین محل کردن
delimited تعیین کردن حدود
admeasure تعیین حصه کردن
locate تعیین محل کردن
appraisals تعیین قیمت کردن
delimit تعیین کردن حدود
genealogize تعیین نسب کردن
assess تعیین کردن بستن
appraisal تعیین قیمت کردن
assessing تعیین کردن بستن
located تعیین محل کردن
assesses تعیین کردن بستن
abound تعیین حدود کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribed نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribe نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribing نسخه نوشتن تعیین کردن
quantitate چندی چیزی را تعیین کردن
subrogate قائم مقام تعیین کردن
prescribes نسخه نوشتن تعیین کردن
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
regularises تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
regulates تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com