English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
Other Matches
universal legacy وصیت مطلق
precatory words عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
special bastard هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
specific code کد دودویی که مستقیماگ واحد پردازش مرکزی را هدایت می کنند و فقط از آدرس ها مقادیر مطلق استفاده میکند
beneficiaries متهب
donee متهب
beneficiary متهب
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
grantee انتقال گیرنده متهب منتقل الیه
willed وصیت وصیت نامه
will وصیت وصیت نامه
wills وصیت وصیت نامه
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessing system سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
marriages ازدواج پیمان ازدواج
marriage ازدواج پیمان ازدواج
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
bequest موصی به
bequests موصی به
legatee موصی له
beguest موصی به
beneficiary of a will موصی له
object of will موصی به
legator موصی
testator موصی
legacy موصی به
devisor موصی
legacies موصی به
testatrix موصی
devisee موصی له
mode حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
legacies ترکه موصی به
legacy ترکه موصی به
absolute volue مقدار مطلق قدر مطلق
residuary موصی له باقی مانده
collision detection پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
MMU مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
testament وصیت
bequest وصیت
bequests وصیت
injunctions وصیت
injunction وصیت
testaments وصیت
bequeathed وصیت کردن
to make one's will وصیت کردن
make a will وصیت کردن
make one's will وصیت کردن
making a will وصیت کردن
testamentary مطابق با وصیت
contractual will وصیت عهدی
bequeath وصیت کردن
testator وصیت کننده
hand down <idiom> وصیت کردن
testate وصیت کرده
testaments وصیت نامه
testament وصیت نامه
bequeathing وصیت کردن
possessory will وصیت تملیکی
bequeaths وصیت کردن
wills وصیت وصایا
willed وصیت وصیتنامه
nuncupative will وصیت شفاهی
wills وصیت کردن
willed وصیت کردن
wills وصیت وصیتنامه
will وصیت وصیتنامه
willed وصیت وصایا
he died intestate بی وصیت مرد
will وصیت وصایا
will وصیت کردن
testate دارای وصیت
intestate متوفای بی وصیت
testamentary وصیت شده
intestate بدون وصیت
companding دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
testament تدوین وصیت نامه
testaments تدوین وصیت نامه
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
intestate فاقد وصیت نامه
intestacy فوت پیش از وصیت
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
intestacy نداشتن وصیت نامه
will با وصیت واگذارکردن خواستن
intestate death موت بدون وصیت
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
testamentary وابسته به وصیت نامه
administration of a will اجرای وصیت نامه
law of succession حقوق ارث و وصیت
intestate کسی که بدون وصیت می میرد
republication of will اعاده اعتبار وصیت نامه
demise انتقال دادن مال با وصیت
d. will پیش نویس یا وصیت نامه
devising تعبیه کردن وصیت نامه
testacy تهیه وتدوین وصیت نامه
devise تعبیه کردن وصیت نامه
begueath تملیک مال به وسیله وصیت
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
devised تعبیه کردن وصیت نامه
devises تعبیه کردن وصیت نامه
testate وصیت کردن شهادت دادن
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
marriages ازدواج
marriageable age ازدواج
marriage ازدواج
spousal ازدواج
matrimony ازدواج
hymen ازدواج
hymens ازدواج
intestate کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
gamophobia ازدواج هراسی
single ازدواج نکرده
registration of marriage ثبت ازدواج
wedder ازدواج کننده
wive ازدواج کردن
marries ازدواج کردن
temporary marriage ازدواج موقت
termination of marriage فسخ ازدواج
tie the knot <idiom> ازدواج کردن
civil marriage ازدواج محضری
intermarriage ازدواج با خویشاوندان
wedded وابسته به ازدواج
dissolution of marriage انحلال ازدواج
wedded ازدواج کرده
marry ازدواج کردن
match ازدواج زورازمایی
matches ازدواج زورازمایی
civil marriages ازدواج محضری
remarriage ازدواج مجدد
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
remarriages ازدواج مجدد
affiance پیمان ازدواج
A marriage of convenience . ازدواج مصلحتی
marriages of convenience ازدواج مصلحتی
premarital پیش از ازدواج
mesalliance ازدواج با زیردستان
misogamy بیزاری از ازدواج
sole ازدواج نکرده
soles ازدواج نکرده
matrimony ازدواج نکاح
post nuptial بعد از ازدواج
join ازدواج کردن
joined ازدواج کردن
married under a contract unlimited perio ازدواج کردن
joins ازدواج کردن
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage bed قباله ازدواج
matrimonial مربوط به ازدواج
misogamist بیزار از ازدواج
mismatch ازدواج ناجور
misogamy ازدواج ستیزی
nullity of marriage بطلان ازدواج
marriage of convenience ازدواج مصلحتی
marriage registry دفتر ازدواج
to take to wife ازدواج کردن با
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
banning اعلان ازدواج در کلیسا
bans اعلان ازدواج در کلیسا
break up of the a proposed marriage به هم خوردن ازدواج احتمالی
marriage line عقدنامه سند ازدواج
ban اعلان ازدواج در کلیسا
nubile قابل ازدواج و همسری
matchmakers دلال یا دلاله ازدواج
common law marriage ازدواج غیر رسمی
celibacy بی شوهری امتناع از ازدواج
endogamy رسم ازدواج قبیلهای
matchmaker دلال یا دلاله ازدواج
newlywed تازه ازدواج کرده
exogamy ازدواج با افرادخارج از قبیله
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
gavelkind تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
physical capacity for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
ask for a lady's hand تقاضای ازدواج با بانویی کردن
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
in law خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
medical fitness for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
levirate ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
annul a marriage عقد ازدواج را فسخ کردن
to get somebody paired off with somebody دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
intermarriage ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
cohabit با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
morganatic ازدواج کننده باپست تراز خود
cohabited با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Congratrlation on your marriage . ازدواج شما بسیار مبارک باشد
cohabiting با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
She married for love ,not for money . بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com